اللهم عجل لولیک الفرج، السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)،الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

مذهبی ،علمی ، فرهنگی ، آموزشی
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

ذوالقرنین چه کسی بود و چرا به این نام نامیده شد؟

21 بهمن 1399 توسط السَّلامُ عَلیَکِ یا فاطِمَةَ الزَّهرا (س)



حوزه/ در این که ذوالقرنین چه کسی بوده است و بر کدام یک از مردان معروف تاریخ منطبق می شود، نظرات مختلفی ابراز شده که در این مطلب به آن خواهیم پرداخت.

به گزارش خبرگزاری حوزه،کتاب “قصه های قرآن” با موضوع «تاریخ انبیأ از آدم تا خاتم» به قلم سید جواد رضوی، به ارائه داستان زندگی انبیأ پرداخته که در شماره های مختلف تقدیم نگاه شما قرآن یاوران خواهد شد.

   

* داستان ذوالقرنین

     

- داستان ذوالقرنین در قرآن

در قرآن کرم در دو مورد نام ذوالقرنین آمده است و داستان او به اجمال در سوره کهف در ضمن ۱۶ آیه (آیه ۸۳ تا ۹۸) ذکر شده است.

 

قرآن کریم خطاب به پیغمبر می فرماید: «از تو درباره ذوالقرنین می پرسند، بگو به زودی گوشه ای از سرگذشت او را برای شما بازگو می کنم» (۳۵۰).

 

سپس اضافه می کند: «ما به او در روی زمین قدرت و حکومت بخشیدیم و اسباب هر چیز را در اختیارش گذاشتیم، او هم از این وسایل استفاده کرد تابه غروبگاه آفتاب رسید. در آنجا احساس کرد و در نظرش مجسم شد که خورشید در چشمه یا دریای تیره و گل آلودی فرو می رود» (۳۵۱).

 

«به ذوالقرنین گفتیم : آیا می خواهی آنان را مجازات کنی و یا روش ‌ نیکویی را در میان آنان انتخاب می کنی؟» (۳۵۲)

ذوالقرنین گفت : «اما کسی را که ستم کرده است مجازات خواهیم کرد، سپس به سوی پروردگارش باز می گردد و خداوند او را عذاب شدید خواهد نمود» (۳۵۳)

این ظالمان و ستمگران، هم مجازات این دنیا و هم عذاب آخرت را می چشند.

«و اما کسی که ایمان آورد و عمل صالح انجام داد، پاداشی نیکوتر خواهد داشت و ما فرمان آسانی به او خواهیم داد» (۳۵۴).

 

شاید هدف ذوالقرنین از این بیان اشاره به این است که مردم در برابر دعوت من به توحید و ایمان و مبارزه با ظلم و شرک و فساد به دو گروه تقسیم خواهند شد. کسانی تسلیم این برنامه سازنده الهی شوند که مطمئنا پاداش ‌ نیک خواهند داشت و در امنیت و آسودگی خاطر زندگی خواهند کرد و کسانی در برابر این دعوت موضع گیری خصمانه داشته باشند و به شرک و ظلم و فساد ادامه دهند، که مجازات خواهند شد.

 

ذوالقرنین پس از آنکه سفر خود را به غرب پایان داد، عزم شرق کرد قرآن می فرماید: «بعد از آن، از اسباب و وسایلی که در اختیار داشت دوباره بهره گرفت و همچنان به راه خود ادامه داد تا به خاستگاه خورشید رسید، در آنجا دید که خورشید بر جمعیتی طلوع می کند که در برابر تابش آفتاب برایشان پوششی قرار نداده بودیم و هیچ گونه سایبانی نداشتند». (۳۵۵)

 

این جمعیت در سطحی بسیار پایین از زندگی انسانی بودند، تا آنجا که برهنه زندگی می کردند و یا پوشش بسیار کمی داشتند که بدنشان را از آفتاب نمی پوشانید.

آری، «چنین بود کار ذوالقرنین و ما به خوبی می دانیم که او چه امکاناتی (برای پیشبرد اهداف خود) در اختیار داشت». (۳۵۶)

    

صفات برجسته ذوالقرنین

از قرآن به خوبی استفاده می شود که ذوالقرنین دارای صفات برجسته و ممتازی بود که به این قرار است :

- خداوند اسباب پیروزی ها را در همه ابعاد در اختیار او گذاشت.

 

- او سه لشگرکشی مهم داشت؛ به غرب، به شرق و به منطقه ای که در آنجا یک تنگه کوهستانی وجود داشت و در هر یک از این سفرها با اقوامی برخورد کرد.

 

- او مردی با ایمان، عادل و مهربان بود و از طریق عدل و داد منحرف نمی شد؛ به همین جهت مشمول لطف خاص پروردگار بود و به مال و ثروت دنیا علاقه ای نداشت.

 

- او به خدا و روز رستاخیز ایمان داشت.

 

- او سازنده یکی از مهمترین و نیرومندترین سدها بود، که در آن به جای آجر و سنگ از آهن و مس استفاده شد که اگر مصالح دیگری هم در ساختمان آن به کار رفته بود، فرع بر این فلزات بود. هدف او از ساختن این سد، کمک به گروهی مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم یأجوج و مأجوج بوده است.

 

- قبل از نزول قرآن نام او در میان جمعی از مردم شهرت داشت، از این رو قریش یا یهود از پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره آن سؤ ال کردند.

 

- در قرآن چیزی بر پیامبری او تصریح نشده است ولی در الفاظ آن تعابیری است که از پیامبری او خبر می دهد. در روایات اسلامی از ذوالقرنین با عنوان «عبد صالح» نام برده شده است.

    

ذوالقرنین در روایات

    

ذوالقرنین در کلام علی (علیه السلام)

در کتاب اکمال الدین به سند خود از اصبغ بن نباته روایت (۳۵۷) کرده است که ابن الکوا در محضر علی (علیه السلام) که بر فراز منبر بود، برخاست و گفت : یا امیرالمؤ منین! ما را از داستان ذوالقرنین خبر بده؛ آیا پیغمبر بوده است و یا پادشاه؟ مرا از دو قرن او خبر بده؛ آیا از طلا بوده یا از نقره؟

 

حضرت فرمود: نه پیغمبر بود و نه پادشاه. دو قرنش نیز، نه از طلا بود و نه از نقره. او مردی بود که خدا را دوست می داشت و خدا هم او را دوست داشت. او خیرخواه خدا بود، خدا هم برایش خیر می خواست. از این رو او را ذوالقرنین، نامیدند که قومش را به سوی خدا دعوت می کرد و آنان او را زدند و یک طرف سرش را شکستند. پس از مدتی از مردم غایب شد و بار دیگر به سوی آنان برگشت؛ این بار هم او را زدند و طرف دیگر سرش را شکستند. اینک در میان شما نیز کسی مانند او هست. (۳۵۸)

    

همنشینی ذوالقرنین با صالحین

 

در کتاب علل الشرایع و امالی به طور مسند (۳۵۹) از وهب نقل شده است که در یکی از کتب آسمانی نوشته است : هنگامی که ذوالقرنین از کار ساخت سد معروف خویش فراغت یافت، به مسیری که آن را آغاز کرده بود ادامه داد. او و لشگریانش در راه به پیرمردی برخوردند که به نماز ایستاده بود. ذوالقرنین از بی تفاوتی او نسبت به خود ناراحت شد و از او پرسید: چگونه است که عظمت و شوکت سپاهیانم، تو را به وحشت نینداخت.

 

مرد عابد پاسخ داد: من با کسی در حال مناجات بودم که لشگریانی به مراتب بیشتر از تو و قدرتی بس شگرفت تر از قدرت تو دارد و چنانچه روی خود را به سوی تو متمایل کنم به مطلوبم نخواهم رسید.

ذوالقرنین از آن مرد خواست تا او را در پاره ای از امور به عنوان مشاور و یاور همراهی کند. مرد عابد نیز به چهار شرط خواسته ذوالقرنین را پذیرفت.

 

اول آن که به او نعمتی بخشد که در آن فنایی نباشد. دوم، سلامتی و صحتی که در آن هیچ گاه رنجوری و ضعف نباشد. سوم، اکسیری از جوانی و نشاط که هرگز پیری و ضعف در آن راه پیدا نکند. سرانجام حیاتی ابدی که مرگی در آن نباشد.

 

ذوالقرنین که از برآوردن حاجات او درمانده گشته بود، گفت: کدامین بنده ای خواهد توانست این گونه باشد. مرد عابد گفت: من نیز در کنار کسی خواهم بود که این خصلت ها برازنده اوست.

 

ذوالقرنین از او جدا شد و در مسیرش با مردی دانشمند مواجه شد و از او پرسید: آیا می توانی بگویی آن دو چیز که از ابتدای خلقت همواره پا برجا مانده اند کدامند و نیز مرا از دو چیزی که با یکدیگر متناقض هستند و آن دو چیزی که با یکدیگر حرکت می کنند و نیز دو چیزی که دشمن یکدیگرند با خبر سازی؟ مرد داشنمند در پاسخ گفت : آن دو چیزی که با یکدیگر حرکت می کنند، ماه و خورشیدند و آن دو چیز که متناقض می باشند همان شب و روز است و منظور از دو دشمن همان زندگی و مرگ است.

 

ذوالقرنین به مسیرش ادامه داد تا به پیرمردی رسید که جمجمه مردگان را زیر و رو می کرد. ذوالقرنین علت را جویا شد. او در جواب گفت : می خواهم انسان های شریف و با اصل و نسب را از اشخاص پست و فرومایه بازشناسم و فقیر را از بی نیاز و غنی جدا سازم، اما در این مدت بیست سال نتیجه ای عایدم نگشته است. ذوالقرنین که گفته آن شخص را تلویحا در مورد خویش فرض نموده بود از او جدا شد و به قومی رسید که از بازماندگان و هدایت یافتگان امت موسی (علیه السلام) بودند. از آنان خواست تا برایش توضیح دهند که چرا آرامگاه مردگان را در آستانه منزل خویش می ساختند. آنان پاسخ دادند: تا همیشه مرگ در برابر چشمان ما مجسم باشد و آن را به فراموشی نسپاریم. ذوالقرنین در ادامه پرسید: چگونه است که خانه های شما درب ندارد؟ آنان گفتند: زیرا در میان ما هیچ انسان مظنونی و سارقی وجود ندارد و ما یکدیگر را امین خویش می دانیم. ذوالقرنین پرسید: چرا بر شما پادشاه و قاضی و امیری حاکم نیست؟ آنان گفتند: به این دلیل که هرگز رعیت بر یکدیگر ستم نمی ورزند تا احتیاج به حاکمی باشد و هیچگاه کارشان به دشمنی و جدال نمی انجامد تا به قاضی شکایت برند و هرگز اتفاق نیفتاده است که کسی فزون طلبی کند و به ذخیره ثروت و احتکار بپردازد تا نیاز به امیر و حکمران احساس شود.

ذوالقرنین پرسید: چگونه است که هیچ یک از شما بر دیگری برتری نداشته و تفاوتی آشکار میان شما وجود ندارد؟ گفتند: چون ما نسبت به یکدیگر ترحم می ورزیم و در مشکلات غمخوار و پشتیبان هم هستیم.

 

ذوالقرنین پرسید: چرا هرگز میان شما نزاع و جنگی در نگرفت و به دشنام یکدیگر نپرداختند؟ گفتند: ریشه این مسأله در الفت و محبت میان ما نهفته است. افزون بر این ما بر غرایز نفسانی خویش تسلط داریم و تدبیر و دوراندیشی، بر زندگانی روزمره ما حاکم است.

 

ذوالقرنین در ادامه پرسید: چگونه است که شما تا بدین حد متحد هستید و راه شما مستقیم و یکسان است؟ گفتند: علت آن پرهیز از دروغگویی و خدعه و نیرنگ به یکدیگر و پرهیز از غیبت و تهمت می باشد.

 

ذوالقرنین پرسید: چرا در بین شما نیازمندی وجود ندارد؟ گفتند: چون دارایی و اموال خویش را به طور مساوی میان خود تقسیم می کنیم.

 

ذوالقرنین پرسید: چگونه است که در میان شما فرد بد اخلاق و عصبانی مزاج وجود ندارد؟ پاسخ دادند: حکمت آن را باید در تواضع و فروتنی ما جستجو کرد.

 

ذوالقرنین بار دیگر پرسید: چرا شما عمرهای طولانی دارید؟ گفتند: چون حق و عدالت در میان ما حکمفرماست.

 

ذوالقرنین پرسید: چگونه است که شما هرگز دچار قحطی نشده اید؟ گفتند: بدان سبب که هرگز استغفار و توبه از درگاه خداوند را فراموش نکردیم. ذوالقرنین پرسید: چرا هرگز بر شما آفت و بلایا نازل نشد؟ گفتند: چون توکل و امید ما فقط بر خداوند تعالی بود هرگز همانند عرب ها نزول رحمت الهی را بر اثر فعل و انفعالات جوی و نوعی حرکات ستارگان نمی پنداریم و بر این خرافه ها وقعی نمی نهیم.

 

در پایان، ذوالقرنین از نحوه رفتار پدرانشان سؤ ال نمود. پاسخ دادند: پدران ما بر مساکین و نیازمندان ترحم می آوردند، از خطاهای آنان چشم می پوشیدند و بر ایشان احسان می نمودند برای گناهکاران طلب استغفار می کردند و صله رحم به جا می آوردند، امانات را به صاحبانشان باز می گرداندند و هرگز لب به دروغ نمی گشادند. خداوند نیز به جبران احسان آنان، امورشان را به صلاح و سداد بیمه می نمود. ذوالقرنین که سعادت آن مردم را مشاهده کرد، تصمیم گرفت تا با آنان به زندگی ادامه دهد. او تا پانصد سالگی که زندگی را وداع گفت، در کنار آنان زیست. (۳۶۰)

     

پرسش های و پاسخ ‌های داستان ذوالقرنین

 

۱ - ذوالقرنین چه کسی بود و چرا به این نام نامیده شد؟

در این که ذوالقرنین چه کسی بوده است و بر کدام یک از مردان معروف تاریخ منطبق می شود، نظرات مختلفی ابراز شده که مهم ترین آنها سه نظریه است :

       

نظریه اول :

 

بعضی معتقدند او همان اسکندر مقدونی است. از این رو برخی او را اسکندر ذوالقرنین می خوانند و معتقدند که او بعد از مرگ پدرش بر کشورهای روم و مغرب و مصر تسلط یافت و شهر اسکندریه را بنا نمود؛ سپس شام و بیت المقدس را در زیر سیطره خود گرفت و از آنجا به ارمنستان رفت و عراق و ایران را فتح کرد؛ سپس قصد هند و چین نمود و از آنجا به خراسان بازگشت. شهرهای فراوانی بنا نهاد و به عراق آمد و بعد از آن در شهر «زور» بیمار شد و از دنیا رفت. برخی گفته اند او سی و شش ‌ سال عمر کرد. جسد او را به اسکندریه بردند و در آنجا دفن نمودند.

 

اما این نظریه نمی تواند درست باشد، چون اوصافی که قرآن برای ذوالقرنین آورده است، تاریخ برای اسکندر مسلم نمی داند و بلکه آنها را انکار می کند، مثلا قرآن می فرماید که ذوالقرنین مردی مؤ من به خدا و روز جزا بوده و دین توحید داشت، در حال که اسکندر مردی وثنی و از صابئی ها بوده است. نیز قرآن کریم می فرماید: «ذوالقرنین یکی از بندگان صالح خدا بود و به عدل و رفق، مدارا می کرد» ولی تاریخ برای اسکندر خلاف این را نوشته است.

 

همچنین در هیچ یک از تواریخ ننوشته اند که اسکندر مقدونی سدی به نام سد یأجوج و مأجوج - با آن اوصافی که قرآن ذکر فرموده - ساخته باشد.

    

نظریه دوم :

 

جمعی از مورخین، ذوالقرنین را یکی از پادشاهان یمن دانسته اند از جمله اصمعی در تاریخ عرب قبل از اسلام و ابن هشام در تاریخ معروف خود به نام «سیره» و ابوریحان بیرونی در «آثار الباقیه» را می توان نام برد که از این نظریه دفاع کرده اند. برخی از اشعار حمیری ها (که از اقوام یمنی بودند) و شعرای جاهلیت متضمن افتخار به وجود ذوالقرنین است. معتقدین به این نظر، سدی را که ذوالقرنین ساخت، همان سد معروف «مارب» می دانند. (۳۶۱)

   

نظریه سوم : که جدیدترین نظریه است، دانشمند معروف اسلامی «ابوالکلام آزاد» که روزی وزیر فرهنگ کشور هند بود، در کتاب محققانه ای که در این زمینه نگاشته [به نام «ذوالقرنین یا کورش ‌ کبیر»] آورده است. طبق این نظریه ذوالقرنین همان «کورش ‌ کبیر» پادشاه هخامنشی است.

 

بنابر این نظر، اوصاف مذکور در قرآن مجید درباره ذوالقرنین با اوصاف کورش تطبیق می کند. در ضمن کورش سفرهایی به شرق و غرب و شمال انجام داد که در تاریخ زندگانیش به طور مشروح آمده است و با سفرهای سه گانه ای که در قرآن آمده است قابل انطباق است. افزون بر این، فضایل و اخلاق و کرامات نفسانی که ذوالقرنین دارا بود با کورش قابل انطباق است. هر چند این نظریه دارای نقطه های ابهام است، ولی می توان آن را بهترین نظریه موجود درباره تطبیق ذوالقرنین بر رجال معروف تاریخی دانست.

 

دوباره وجه تسمیه ذوالقرنین به این نام نیز نظرات گوناگونی وجود دارد از جمله اینکه او به شرق و غرب عالم رسید که عرب از آن تعبیر به قرنی الشمس (دو شاخ آفتاب) می کند.

بعضی دیگر معتقدند که این نام به خاطر این بود که دو قرن حکومت کرد و در اینکه مقدار قرن چه اندازه است نیز نظرات متفاوتی دارند.

 

بعضی نیز گفته اند که در دو طرف سر او برآمدگی مخصوص بود. عده ای هم گفته اند که تاج مخصوص او دارای دو شاخک بود (۳۶۲).

    

۲ - سد ذوالقرنین در کجا واقع شده است؟

 

اگر چه بعضی سد ذوالقرنین را با دیوار معروف چین که هم اکنون پابرجاست و صدها کیلومتر ادامه دارد منطبق می دانند، اما روشن است که دیوار چین از آهن و مس ساخته شده و نه در یک تنگه باریک کوهستانی است (اوصافی که قرآن مجید برای آن سد ذکر کرده) بلکه دیواری است که از مصالح معمولی بنا گردیده است.

بعضی دیگر اصرار دارند که این سد، همان سد «مأرب» در سرزمین «یمن» است. در حالی که سد مأرب گرچه در یک تنگه کوستانی بنا شده ولی برای جلوگیری از سیلاب و به منظور ذخیره آب بنا شده است و ساختمان از آهن و مس نیست.

 

ولی بنا بر نظر دانشمندان، در سرزمین قفقاز میان دریای خزر و دریای سیاه سلسله کوه هایی است که همچون یک دیوار، شمال را از جنوب جدا می کند. تنها تنگه ای که در میان این کوه های دیوار مانند وجود دارد به تنگه داریال معروف است و در همان جا تاکنون دیوار آهنین باستانی به چشم می خورد و به همین جهت بسیاری معتقدند که سد ذوالقرنین همین سد است.

    

۳ - یأجوج و مأجوج چه کسانی هستند؟

قرآن کریم آنان را از دو قبیله وحشی و خون خوار می داند که مزاحمت شدیدی برای ساکنان اطراف مرکز سکونت خود داشته اند. به گفته مفسر بزرگ، علامه طباطبایی در المیزان از مجموع گفته های تورات استفاده می شود که مأجوج یا یأجوج، گروه یا گروه های بزرگی بودند که در دوردست ترین نقطه شمال آسیا زندگی می کردند و مردمی جنگجو و غارتگر بودند. دلایل فراوانی از تاریخ در دست است که در منطقه شمال شرقی زمین در نواحی مغولستان در زمان های گذشته گویی چشمه جوشانی از انسان وجود داشته است و مردم این منطقه به سرعت زاد و ولد می کردند و پس از کثرت و فزونی به سمت شرق یا جنوب سرازیر می شدند و تدریجا در آنجا ساکن می گشتند. برای حرکت سیل آسای این اقوام، دوران های مختلفی در تاریخ آمده است. یکی از آن دوران، هجوم این قبایل وحشی در قرن چهارم میلادی تحت زمامداری آتیلا بود که تمدن امپراطوری روم را از میان بردند. دوره دیگر که آخرین دوران هجوم آنان محسوب می شود، در قرن دوازدهم میلادی به سرپرستی چنگیزخان صورت گرفت که بر ممالک اسلامی و عربی هجوم آوردند و بسیاری از شهرها از جمله بغداد را ویران نمودند.

 

در عصر کورش نیز هجومی از ناحیه آنان اتفاق افتاد که در حدود سال پانصد قبل از میلاد بود ولی در این تاریخ، حکومت متحد ماد و فارس به وجود آمد و اوضاع تغییر کرد و آسیای غربی از حملات این قبایل در امان ماند.

از این رو به احتمال زیاد یأجوج و مأجوج از همین قبایل وحشی بوده اند که مردم قفقار به هنگام سفر کورش به آن منطقه تقاضای مقابله با آنان را از او کردند و او نیز اقدام به ساخت سد معروف ذوالقرنین نمود (۳۶۳).

    

۴ - چرا و چگونه ذوالقرنین سد ساخت؟

 

قرآن کریم به چگونگی ساخت و ساز این سد اشاره می کند و می گوید: «بعد از این ماجرا باز از اسباب مهمی که در اختیار داشت بهره گرفت. همچنان به راه خود ادامه داد تا به میان دو کوه رسید و در آنجا گروهی غیر از آن دو گروه سابق، یافت که هیچ سخنی را نمی فهمیدند» (۳۶۴).

 

این آیه اشاره به این دارد که او به یک منطقه کوهستانی رسید و در آنجا جمعیتی (غیر از دو جمعیتی که در شرق و غرب یافته بود) مشاهده کرد که از جهت تمدن در سطح بسیار پایین قرار داشتند، چرا که یکی از روشن ترین نشانه های تمدن انسانی همان سخن گفتن او است.

در این هنگام آن جمعیت که از ناحیه دشمنان خونخوار و سرسختی به نام یأجوج و مأجوج در عذاب بودند، حضور ذوالقرنین را که دارای قدرت و امکانات عظیمی بود، غنیمت شمردند و به او گفتند: «ای ذوالقرنین! یأجوج و مأجوج در این سرزمین فساد می کنند، آیا ممکن است ما هزینه ای در اختیار تو بگذاریم که میان ما و آن ها سدی ایجاد کنی» (۳۶۵).

 

این گفتار با اینکه حداقل زبان ذوالقرنین را نمی فهمیدند، ممکن است از طریق علامت و اشاره بوده باشد و یا لغت بسیار ناقصی که نمی توان آن را به حساب آورد. از این جمله استفاده می شود که آن جمعیت از نظر امکانات اقتصادی وضع خوبی داشتند اما از نظر صنعت و فکر و نقشه ناتوان بودند لذا حاضر شدند هزینه این سد مهم را بر عهده گیرند مشروط بر اینکه ذوالقرنین ارائه طرح و ساخت آن را بپذیرد.

 

ذوالقرنین در پاسخ گفت : «آنچه را پروردگارم در اختیار من گذارده (از آنچه شما می خواهید بگذارید) بهتر است» (۳۶۶) و نیازی به کمک مالی شما ندارم. «مرا با نیرویی یاری کنید تا میان شما و این دو قوم مفسد، سد نیرومندی قرار دهم». (۳۶۷)

 

سپس چنین دستور داد: «قطعات بزرگ آهن برایم بیاورید» (۳۶۸). هنگامی که قطعات آهن آماده شد دستور چیدن آنها را به روی یکدیگر صادر کرد «تا کاملا میان دو کوه را پوشاند» (۳۶۹). دستور دیگر ذوالقرنین این بود که به آنان گفت : مواد آتش زا بیاورید و آن را در دو طرف این سد قرار دهید و با وسایلی که در اختیار دارید، «در آن آتش بدمید تا قطعات آهن سرخ و گداخته شود». (۳۷۰)

سرانجام، آخرین دستور را چنین صادر کرد: «مس ذوب شده برای من بیاورید تا روی این سد بریزم» (۳۷۱) و به این ترتیب مجموعه آن سد آهنین را با لایه ای از مس پوشانید و آن را از نفوذ هوا و پوسیدن حفظ کرد! بعضی گفته اند که در دانش امروز به اثبات رسیده است که اگر مقداری مس ‌ به آهن اضافه کنند مقاومت آن را بسیار زیادتر می کند ذوالقرنین چون از این حقیقت آگاه بود اقدام به چنین کاری کرد. سرانجام این سد به قدری نیرومند و مستحکم شد که «آن گروه مفسد قادر نبودند از آن بالا روند و نه قادر بودند در آن نقبی ایجاد کنند» (۳۷۲).

    

پی نوشت ها:

(۳۵۰) - کهف / ۸۳.

(۳۵۱) - کهف / ۸۶ - ۸۴.

(۳۵۲) - کهف / ۸۶ .

(۳۵۳) - کهف / ۸۶.

(۳۵۴) - کهف / ۸۸.

(۳۵۵) - کهف / ۹۰ ۸۹.

(۳۵۶) - کهف / ۹۱.

(۳۵۷) - مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر «المیزان» در ذیل این روایت می فرماید اینکه در این روایت فرمود: «اینک در میان شما نیز مانند او هست» مقصودش خودش بود، چون یک طرف فرق مبارک ایشان از ضربت عمرو بن عبدود شکافته شد و طرف دیگر به ضربت عبدالرحمن بن ملجم مرادی (لعنة الله علیه) که با همین ضربت دومی شهید گردید. (المیزان، ج ۱۳، ص ۵۲۱ - ۵۱۰).

(۳۵۸) - اکمال الدین، انتشارات اسلامی، ص ۳۹۳.

(۳۵۹) - مسند، روایتی است که سلسله اسناد آن در تمام طبقات متصل به معصوم باشد.

(۳۶۰) - امالی صدوق، ص ۱۴۴؛ علل الشرایع، ص ۴۷۲.

(۳۶۱) - ر. ک : المیزان، ح ۱۳، ص ۵۴۴ - ۵۲۲.

(۳۶۲) - ر. ک : تفسیر نمونه، ج ۱۲، ص ۵۴۵.

(۳۶۳) - تفسیر نمونه، ج ۱۲، ص ۵۵۱.

(۳۶۴) - کهف / ۹۳ - ۹۲.

(۳۶۵) - کهف / ۹۶ - ۹۴.

(۳۶۶) - همان.

(۳۶۷) - همان.

(۳۶۸) - کهف / ۹۶ - ۹۴.

(۳۶۹) - همان.

(۳۷۰) - همان.

(۳۷۱) - کهف / ۹۶.

(۳۷۲) - کهف / ۹۷

 

منبع: اخبار حوزه

 

 

 نظر دهید »

حدیث روز | سه عملی که انسان را به هلاکت می رساند

21 بهمن 1399 توسط السَّلامُ عَلیَکِ یا فاطِمَةَ الزَّهرا (س)



حوزه/ امام حسن مجتبی (ع) در روایتی به سه عملی که انسان را به هلاکت می رساند، اشاره کرده‌اند.

خبرگزاری «حوزه» روایت زیر را از کتاب الروائع المختارة منتشر می‌کند.

    

امام حسن مجتبی (ع):

هَلاکُ النّاسِ فی ثَلاثٍ: اَلْکِبْرُ وَالحِرْصُ وَالْحَسَدُ، فَالکِبْرُ هَلاکُ الدّینِ وَ بِهِ لُعِنَ إِبْلیسُ وَ الحِرْصُ عَدُوُّ النَفْسِ وَ بِهِ أُخْرِجَ آدَمُ مِنَ الجَنَّةِ وَ الحَسَدُ رائِدُ السُوءِ وَ مِنْهُ قَتَلَ قابیلُ هابیلَ.

سه چیز مردم را به هلاکت می رساند: تکبّر، حرص و آز، حسد.

پس خودبینی و تکبر، دین انسان را از بین می برد، همانطوری که شیطان تکبر کرد [و دینش نابود شد] و منفور گردید.

حرص و آز دشمن شخصیت هر فرد است همانطور که آدم ابوالبشر (بواسطه حرصی که در وی به وجود آمد) از بهشت رانده شد.

حسد (آرزوی زوال نعمت از دیگران) راهبر بدبختی ها و تیره روزی هاست و بواسطه حسد، قابیل هابیل را کشت.

 

منبع:اخبار حوزه

 

 

 نظر دهید »

روایت زندگی بانوی طلبه هرمزگانی با ۵ فرزند | با تولد هر فرزند برکت هم متولد می شود

21 بهمن 1399 توسط السَّلامُ عَلیَکِ یا فاطِمَةَ الزَّهرا (س)



حوزه/بانوی طلبه جهادگر هرمزگانی دارای پنج فرزند، گفت: فرزند بیشتر نه تنها ضربه ای به اقتصاد خانواده وارد نمی کند، بلکه با تولد هر فرزند برکت وارد خانه ما می شود و با یک جهش اقتصادی روبرو می شویم.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری «حوزه»در هرمزگان، خانم الهه ملایی طلبه دانش آموخته مؤسسه آموزش عالی حوزوی فاطمه معصومه (س) بندعباس است که در کنار تحصیل علوم دینی و فعالیت های تبلیغی به فعالیت اقتصادی می پردازد و در زمینه فرزندآوری هم الگویی برای هم نسلی های خود و بانوان طلبه به شمار می رود.

خانم ملایی در گفتگو با خبرنگار «حوزه» در پاسخ به چالش امروز بانوان درباره افزایش تعداد فرزندان اظهار کرد: اگر پدر و مادر ابتدا با تهذیب نفس و تزکیه خودشان را تربیت کنند به یقین در محیط سرشار از آرامش، ایمان و امنیت خاطر این خانواده هر تعداد فرزند هم که وارد شوند آرام و دیندار و تربیت صحیح می شوند.

مبلغ فعال مؤسسه آموزش عالی حوزوی فاطمه معصومه (س) بندرعباس، با اشاره به نقش و دغدغه متفاوت مادرانی که تحصیلات حوزوی دارند بیان کرد: اگر پدر و مادر شایستگی تربیت فرزندان بیشتررا نداشته باشند، شایستگی تربیت همان فرزند اول را هم ندارند و این ظلم در حق فرزند می تواند باشد.

 خانم ملایی افزود: تفاوت یک مادر طلبه، با سایر مادران داشتن دغدغه بیشتر برای تربیت فرزند از نوع اسلامی است و در کنار این مبحث، به تقویت تقوای نیز علاقه مند است.

 طلبه حوزه علمیه خواهران هرمزگان، فرزند آوری را برای یک مادر طلبه، یک غنیمت و فرصت دانست و افزود: یکه مادر طلبه چون می داند و علم دارد که فرزند او هر آنچه خود او باشد می شود، با سعی بر اصلاح و تربیت خویش، در کنار فرزندان و اطرافیان ابتدا خودش را رشد می دهد تا بتواند فرزندان را با کمالات و فضایل بسیار تربیت کند.

خانم  ملایی به آثار و برکات فرزندان زیاد اشاره کرد و افزود: فرزندان زیاد صبر، مسئولیت پذیری و نعمت های زیادی را به همراه دارد که با یک فرزند به دست می آید اما با فرزندان بیشتر، مادر بسیاری از فضایل و کمالات دیگر را به صورت ناخودآگاه به دست می آورد و در خود رشد می دهد از جمله صبر داشتن، تحمل کردن سختی ها و چشم‌پوشی کردن، مسئولیت پذیری نسبت به همه فرزندان، دلسوز همه بودن، رعایت عدالت بین آنها که باعث رشد مادر می شود.

 وی اظهار کرد: وقتی فرزندانی را خداوند به کسی عنایت می کند که بسیار شیطنت داشته و وسایل خانه را از بین می برند و برای حفظ آنها و حفظ آرامش در خانه و تربیت صحیح، وسایل را از معرض دید برمی دارند به ناچار صبر را به انسان آموزش می دهد و به تدریج غصه نخوردن برای مادیات را برای اطرافیان و به خصوص پدر و مادر به ارمغان می آورد چیزی که شاید در کلاس درس و با خواندن کتاب های متعدد نتوان به آن دست یافت.

 مبلغ فعال حوزه علمیه خواهران هرمزگان بیان کرد: خداوند روزی هر جنبنده ای را تعیین می کند و رزق، قطعا به انسان می رسد و تنها چیزی که باعث جلوگیری از رزق می شود تلاش نکردن انسان و برنامه نداشتن اوست و البته که بعضی رزق ها هم از طرف خداوند مشخص و تعیین شده از جمله رزق کسانی که به دنبال علم و رشد علمی جامعه بوده یا کسانی که اهل خمس، انفاق و اهل گذشت هستند رزق آنها بیشتر می شود.

 خانم ملایی به آیاتی از سوره طلاق اشاره کرد و گفت: خداوند در سوره طلاق می فرماید کسانی که تقوا پیشه می کنند خداوند روزیشان را از جایی که فکر نمی کنند به آنها می رساند و برای طلاب با وجود چنین مفاهیم دینی، بسیار ناپسند و قبیح است که مشکل اقتصادی را مانع فرزندپروری و فرزندآوری بدانند.

 وی با استناد به حدیثی از امام صادق علیه السلام «کودکان به سبب معصومیتشان، با خودشان رزق می آورند» گفت: چیزی که در زندگی شخصی خود شاهد هستم این که با تولد و ورود هر فرزند به خانواده، گشایش و برکت فراوانی شامل کار و زندگی از در و دیوار وارد خانه ما می شود مثل صاحب خانه شدن، تغییر خودرو و حتی در خوراک و پوشاک که خداوند رزق و روزی بسیاری می رساند و نه تنها ضربه ای در اقتصاد خانواده نداشته ایم بلکه یک جهش اقتصادی در زندگی ما ایجاد شد.

مبلغ فعال حوزه علمیه خواهران هرمزگان، با اشاره به اینکه تبلیغ، تحصیل و وظایف مادری و همسری هیچ گاه تعارضی ندارند بلکه مکمل همدیگر هستند اظهار داشت: تحصیل علوم دینی و حوزوی سطح کیفیت زندگی را ارتقا می دهد و در کنار آن امور تبلیغی گر چه در ظاهر وقت بسیاری از انسان را می گیرد اما برکت های بسیاری به دنبال دارد.

وی با اشاره به اخلاص شهید عبدالحسین برونسی، بیان کرد: وقتی انسان کاری را برای خدا انجام دهد خیر و برکات آن را به یقین در زندگی خود خواهد دید و طلاب با الگوگیری از شهیدان، تبلیغ را به خاطر خدا انجام دهند که در این صورت دیگر امر مهم تبلیغ هیچ تعارضی با تربیت فرزند و تحصیل علم ندارد.

خانم ملایی ابراز کرد: طلبه باید به دنبال کسب علم و رفع دغدغه های مقام معظم رهبری حفظه الله و فرزندآوری باشد و این امر باید در رأس برنامه های او قرار گیرد و انتظاری که امام خامنه ای از افراد حزب اللهی و مؤمنان جامعه دارند توجه به افزایش جمعیت و تربیت فرزندانی است که با توجه و دعای خیر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، افرادی مؤمن خواهند شد که به اسلام و جامعه خدمت می کنند و در مسیر تحقق مدینه فاضله و ظهور منجی عالم بشریت مؤثر خواهند بود.

 

منبع:اخبار حوزه

 

 

 نظر دهید »

بت شکن حوزه

21 بهمن 1399 توسط السَّلامُ عَلیَکِ یا فاطِمَةَ الزَّهرا (س)

به گزارش خبرگزاری حوزه،در بخش یادداشت سردبیر (امین بابازاده) مجله اینترنتی «کتاب فردا» آمده است:

دو ـ سه روز مانده به دوازدهم بهمن، قرار شد به دفتر کسی برویم که نشانی از امام خمینی داشت؛ کسی که سال‌های تبعید امام، در نجف تحصیل‌ می‌کرد. راستش را بخواهید، وقتی آقای عسگری به من گفت که این شاگردِ امام، افغانستانی است با خودم گفتم: ‌بالأخره امام شاگردان زیادی داشته و ایشان هم یکی از آن‌هاست. ‌بالأخره هر کسی که نشانی از یار داشته باشد دیدنی است! و بی‌درنگ همراه شدم.

امام، هویت ماست؛ مایی که در دهۀ شصت به دنیا آمدیم و در اتمسفرِ وجودِ او زیسته‌ایم. این شعار نیست. امام برای ما که پیش از او را ندیده‌ایم، یک جور است و برای آنان که دوران‌های پیش از او را درک کرده‌اند، جور دیگری است؛ البته‌ برای آن‌ها امام، قَدَرقدرتی است که یک نظام را برافکند و زندگی‌ آن‌ها را از این رو به آن رو کرد. اما امام برای ما مفهوم دیگری است؛ امام برای ما یک تفسیر از زندگی در سایۀ توحید است. امام را از نزدیک ندیدیم، اما در خانه، کوچه، مدرسه، مسجد و دل‌هایمان کسی جز او نبود.‌ ما حتی یک لحظه طاغوت را درک نکردیم. از همان اول کسی را دیدیم که مظهر توحید بود.

عصرِ پنج‌شنبه مهمان کسی شدیم که نشانی از او داشت و ساعتی از او برای ما گفت. «سید موسوی» از اهالی افغانستان است، ولی خیلی تأکید دارد که ما از اقوام خراسان بزرگ هستیم: «این حقیقتِ تاریخی قابل انکار نیست که افغانستان بخشی از خراسان بزرگ است. درست است که امروز برای خودش کشوری مستقل است، اما هنوز هم خیلی از افغانستانی‌ها خودشان را از خراسان بزرگ‌ می‌دانند.»

من که عاشقِ روحیۀ حماسیِ اهالیِ خراسانم، این را قبول دارم که روحیۀ سلحشوری افغانستانی‌ها با خراسانی‌ها برابر است. این سلحشوری را در این سال‌ها بارها در روایت‌هایی که از «فاطمیون» شنیدم مشاهده کردم.

آقای موسوی به شدت اهل کتابند؛ ‌آن‌چنان‌که خودش‌ می‌گوید: «ما یک جنونی داریم با عنوان کتاب!» جلسۀ ما هم در دفتر ایشان بود که دور تا دورِ آن کتاب است.‌ می‌گوید خیلی از کتاب‌هایش را به افغانستان و برای مدرسۀ علمیه‌ای در بامیان فرستاده است تا طلاب‌ آن‌جا بهره ببرند؛ «بامیان از قدیم از مراکز اصلی شیعه بوده و امروز هم بحمدالله به دست شیعیان است. مدرسۀ علمیۀ خوبی ساختند آن‌جا.»

شاید برایتان جالب باشد که حاج‌آقا موسوی چندین عنوان کتاب هم نوشته‌اند. یکی از کتاب‌ها را که فی‌المجلس به آقای اکبری هدیه دادند، کتابِ «اسلام در مقابل انحطاط معاصر» است که یک عدد در دفترشان موجود بود. یک رساله هم در انتقاد به کتاب آقای «علی وردی»، روشن‌فکر پرآوازه و معاصر عرب، نوشته‌اند که ماجرای آن را هم مفصل برای ما توضیح دادند. اسم رساله «الردّ علی الدکتور الوردی» است. این رساله در سال ۱۹۷۲‌ میلادی در عراق چاپ شد. دکتر وردی معتقد بود که «سیدجمال» افغانستانی نیست و برایش دلایلی‌ می‌آورد. آقای موسوی در سمیناری که در یکی از دانشگاه‌های بغداد برگزار شد، حضوری نقدهایش را به علی وردی‌ می‌گوید و بعدها آن را می‌نویسد. حیف که ماجرایِ جالب آن سمینار طولانی است و با این سیاهه مناسبت ندارد!

یکی از مقالات امام موسی صدر را ترجمه کرده و خود امام موسی صدر هم آن را دیده و همان زمان در یکی از نشریات بیروت چاپ شده است.‌ می‌گوید: «همین امسال دختر امام موسی صدر به دفتر ما آمدند و به پاس همان ترجمه، تابلویی از طرفِ ‌مؤسسه امام موسی صدر به حقیر هدیه داده‌اند.»

گفتند که متأسفانه کتاب‌های دیگر را در دفتر ندارند. بنا بر گفتۀ آقای عسگری، آقای موسوی کار نشر هم انجام داده‌اند. دوست داشتند برای خودشان ‌مؤسسه‌ای داشته باشند، اما به خاطر شرایط مهاجرت نتوانستند مجوز بگیرند.

آقای موسوی به خیلی از کشورها سفر کرده است؛ به سوریه، لبنان، فرانسه، آلمان، انگلستان، مصر و…؛ امام موسی صدر، ‌آیت‌الله محمدباقر صدر، ‌آیت‌الله خویی، ‌آیت‌الله حکیم و خیلی‌های دیگر را از نزدیک دیده‌اند.

***

داستان را از نجف شروع‌ می‌کند:

«وقتی امام از ترکیه به عراق آمدند، کسانی که بیشترین نقش را در سامان‌دهی استقبال از امام داشتند، افغانستانی‌های مقیم نجف بودند. دلیلش هم این بود که ایرانی‌هایی که در نجف اقامت داشتند، گذرنامۀ ایرانی داشتند. ترسِ این وجود داشت که گزارشی از آن‌ها به دست سفارت ایران در بغداد برسد و این باعث شود که گذرنامۀ آن‌ها تمدید نشود. اما واقعاً دلشان با امام بود.» بعد هم که انگار سؤال ذهنی ما را خوانده باشد که: پس یعنی هیچ ایرانی در استقبال نبوده است‌؟ می‌گوید: «البته مبارزانی که دیگر تکلیفشان روشن بود و دست از همه‌چیز شسته بودند، در استقبال حضور فعال داشتند. بعضی از آن‌ها الآن در قید حیاتند.»

افغانستانی‌ها خیلی پررنگ در استقبال امام شرکت داشتند و اولین حضور امام در مجلسی که برای تجلیل از ایشان ترتیب دادند و در آن شعرا، سخنران‌ها و فضلا حضور داشتند، مسجد افغانی‌های مقیم نجف بود.

آقای اکبری، از همراهان ما که از محققان و پژوهشگرانِ حوزوی است، از آقای موسوی دربارۀ موضع ‌آیت‌الله خویی نسبت به حضرت امام‌ می‌پرسند:

«آقای خویی یکی از برجسته‌ترین چهره‌های شیعی، علمی و فقهی در جهان اسلام بودند که در جوانی هم از مبارزان بوده‌اند. من اعلامیه‌های ایشان در مخالفت با بعضی از سنت‌های غلط رایج در حوزۀ نجف را که با مخالفت بعضی از علما نیز همراه بوده است، در کتابی در نجف دیده‌ام.

حضرت امام وقتی دستگیر شد، در ایران چو افتاد که ممکن است امام را اعدام کنند. آقای خویی همان سال ۴۲ در نجف مجلس بزرگی برگزار کرد و به سخنران‌ها تأکید کرد که بگویند: ‌آیت‌الله العظمی خمینی. چون این‌ها مجتهد را نمی‌توانند اعدام کنند. اولین مجلسی بود که برای گرامی‌داشت ۱۵ خرداد در نجف برپا شد.

وقتی امام آمد نجف، یک‌دفعه موجی از روحانی‌های ساواکی و اوقافی ریختند در نجف. این را آن‌هایی که آن روزها در نجف بودند تأیید می‌کنند.

حضرت امام خیلی دقت زیادی داشتند؛ این را ما می‌فهمیم که در دفتر، نماز، درس و جلسات ایشان حضور داشتیم. امام با دیدن این جمع روحانی‌های ساواکی و اوقافی، مبارزان را جمع‌ می‌کنند و می‌گویند اعلامیه‌های مرا توسط طلاب ایرانی به ایران نفرستید؛ این کار توسط طلبه‌های افغانستانی، پاکستانی، لبنانی، بحرینی و… باید انجام شود. حاج‌احمدآقا تا وقتی قم بودند و هنوز به نجف نیامده بودند، رابطِ بین امام و او در ایران، بندۀ حقیر بودم و نامه‌ها را به ایشان‌ می‌رساندم و نامۀ حاج‌احمدآقا را برای امام‌ می‌بردم. امام برای بعضی شخصیت‌ها در داخل نامه‌ می‌نوشتند و ما که نمی‌توانستیم همه را جدا جدا پیدا کنیم، همۀ نامه‌ها را به حاج‌احمد در قم‌ می‌دادیم و ایشان به دست شخصیت‌ها می‌رساند و نامه‌های آن‌ها را جمع‌ می‌کرد و به ما می‌داد تا به امام برسانیم. ساواک هم سرِ مرز به افغانستانی‌ها شک‌ نمی‌کرد، چون افغانستانی‌ها را ساده فرض‌ می‌کرد!‌ می‌گفتند: این‌ها را چه به امام خمینی و اعلامیه و نامه و…! وقتی این‌جوری بود، ما خودمان را به سادگی‌ می‌زدیم و نامه را در جلد کتاب جاسازی‌ می‌کردیم و از مرز عبور می‌دادیم و به حاج‌احمدآقا می‌رساندیم (حاج‌آقا می‌خندد).

روحانی‌های ساواکی و اوقافی هر کدام خودشان را به بیت یکی از مراجع نزدیک کردند و خودشان را جا کرده بودند؛ تا هم طلبه‌های فعال نزدیک به امام را شناسایی کنند و هم در دفتر علما و نظرات ایشان ‌تأثیر بگذارند. من با گوش خودم شنیدم که این‌ها در گوش طلاب و علما چه‌ می‌گفتند.‌ می‌گفتند: خمینی یه آدم بی‌سوادیه! ملای روزنامه‌خون بوده! شاه هم به خاطر این آقاروح‌الله رو فرستاده نجف، چون پیش علما و فحول نجف چیزی برای گفتن نداره! نه در اصول، نه در فقه، نه در فلسفه، نه در تفسیر! این‌ها را به گوش طلاب و شاگردان و دفتری‌های علما و مراجع شایع‌ می‌کردند تا امام را در نظر آن‌ها کوچک کنند. خُب همه که علم غیب نداریم، داریم؟! وقتی تعداد گوینده‌ها زیاد بشود، ‌تأثیر می‌گذارد. حداقل چیزی که ایجاد می‌شد، با این همه تبلیغاتی که علیه امام‌ می‌شد ایجاد تردید بود!

شرایط را جوری کردند که ‌آیت‌الله خویی که اولین مراسم را برای ۱۵ خرداد و امام گرفته بود و او را ‌"آیت‌الله العظمی” خطاب کرده بود و حتی علیه اسرائیل و شاه بیانیه داده بود، بین او و امام یک تضادی به وجود آمد. کار به جایی رسید که وقتی فرح، انگشتر شاه را برایشان هدیه‌ می‌آورد،‌ می‌پذیرند!

باور کنید، من هرگز ‌آیت‌الله خویی را محکوم‌ نمی‌کنم؛ چون انسان است. آن‌قدر به گوش ایشان خواندند که باورش آمد. ساواک به این‌ها آموخته بود که چطور به دفتر ورود کنند و چه‌جوری به مرجع نزدیک شوند و چگونه روی نظرات علما ‌تأثیر بگذارند.»

***

آقای اکبری دربارۀ موضع شهید ‌آیت‌الله صدر نسبت به اعلام موضع برای اعلمیتِ آقای خویی پس از رحلت آقای ‌آیت‌الله حکیم پرسید:

«شهید صدر از علمای مخلص، مؤمن، فقیه و اصولی بزرگ بودند. ایشان از شاگردان خاصّ ‌آیت‌الله خویی به شمار می‌آمدند. در حوزه از مهم‌ترین شئونات یک طلبه که برای‌ آن‌ها مقدس و محترم است، نگه داشتن حرمت استاد است. از طرفی، امام هنوز درس و بحث خود را در نجف شروع نکرده بود. شایعه هم شده بود که نمی‌تواند درس بگوید! سواد ندارد! فضای بدی درست کرده بودند و تصمیم‌گیری در آن شرایط به راحتی نبوده است. شهید صدر در این شرایط برای اعلمیتِ ‌آیت‌الله خویی پیام داده بودند.»

حاج‌آقای موسوی تأکید می‌کند: «وقتی امام درس را شروع کردند، شاگردان خاص و برجستۀ ‌آیت‌الله صدر هم پای درس ایشان حاضر می‌شدند. مستشکلینِ سر کلاس‌ها هم همین‌ها بودند. می‌خواستند بیازمایند که امام چقدر مایه دارد. بعد از مدتی آقای صدر گفتند که ایشان حرف ندارند.»

***

آقای موسوی برای این‌که فضای آن زمان را بهتر درک کنیم، خاطره‌ای تعریف‌ می‌کند:

«روزی من و شیخ عالم‌زاده ـ که هنوز هم هستند بحمدالله ـ از مدرسۀ علمیه بیرون آمدیم. جلوی مدرسۀ ما میدانی بود که به کوچۀ بیت آقای خویی راه داشت. دیدم در میدان ماشین‌های پلیس ایستاده است؛ از این وانت‌های پلیس که آرم پلیس رویش مشخص بود. دیدم رساله توضیح المسائل ‌آیت‌الله خویی را بار این وانت پلیس‌ می‌کنند. خیلی تعجب کردم! شیخ عالم‌زاده از سربازی که داشت رساله‌ها را بار می‌زد پرسید: “این رساله‌ها را کجا می‌برید؟” سرباز گفت: “این‌ها را می‌بریم بصره توزیع کنیم تا رساله آقای خمینی و شهید صدر آن‌جا نرود و جا باز نکند!‌” می‌دانید که بصره شیعیان مخلصی دارد. ما هم شکراً جزیلایی گفتیم و گذشتیم. شهید صدر هم آرام آرام از آقای خویی فاصله گرفت و به امام نزدیک شد؛ تا جایی که در نامه‌اش نوشت: “ذوبوا فی الخمینی کما ذابَ فی الاسلام!”

امام خیلی فرق‌ می‌کرد. ما می‌گوییم رهبری پیامبرگونه یعنی این:

در نجف یکی آمد خدمت امام. ریش او از ریش من بلندتر. با یک تسبیح در دست. یک کیف آورد و جلوی امام باز کرد. گفت: من تاجرم و این پنج میلیون تومان وجوهات من است. امام گفت: باشد؛ بدهید آقای قرهی و رسید بگیرید! بعد همان آقا می‌گوید: یک عرضی هم دارم. امام‌ می‌گوید: بفرمایید. آن تاجر می‌گوید: به نظرم بهتر است با شاه درنیفتید!‌ الآن وضع طلبه‌ها در ایران خوب نیست. هزینۀ زندگیِ خیلی از آن‌ها را من دارم‌ می‌دهم. حرف‌هایش را که زد امام گفت: “این پولتان را بگیرید و بروید. شما در این کارها دخالت نکنید. من تکلیف خودم را می‌دانم!"»

***

حاج‌آقا موسوی در ادامه گفت: «امام فقط بت‌های ایران را نشکست. مهم‌ترین بت‌ها در حوزۀ آن زمان بود که امام همه را شکست. خدا شاهده! برای نمونه عرض‌ می‌کنم: تا موقعی که امام آمد به نجف، در نجف رسم بود که شهریۀ ایرانی‌ها، عراقی‌ها و لبنانی‌ها یک دینار و شهریه افغانستانی، پاکستانی، هندی و… نصف دینار بود! یعنی مثل حظ الانثیین (حاج‌آقا با صدای بلند می‌خندد). دفتر امام هم طبق سنت عمل کرد و همین‌طور شهریه‌ می‌دادند. منی که از آن طرف دنیا آمدم تا فقه مذهب جعفری را یاد بگیرم و برای تبلیغ دین مبین اسلام به کشورم برگردم، با آن ایرانی و عراقی و لبنانی چه فرقی دارم؟! این را کجای قرآن گفته؟! این را کجای دین گفته؟! این نژادپرستی تا عمق حوزه نفوذ کرده بود. بت‌های حوزه از بت‌هایی که مشرکین توی کعبه‌ می‌گذاشتند خطرناک‌تر بود. وقتی دیدیم که امام هم با همان سنت دارد شهریه‌ می‌دهد، من و آقای عرفانی و آقای حسینی، که محافظ امام بود و بعدها شهید شد، نامه‌ای نوشتیم و با نامه حضوری خدمت ایشان رسیدیم. نامه را دادیم و مسئله را گفتیم. چند طلبه جوان اعتراض کردیم و امام گوش دادند. بعد گفتند: “حق با شماست. رسم و رسوم حوزه را نمی‌دانستم و فقط گفتم شهریه را بدهند و آن‌ها هم طبق سنت حوزه شهریه دادند. اما از ماه آینده تکرار نخواهد شد و به همه یکسان شهریه‌ می‌دهیم.”

این در کل حوزه صدا کرد و امام مانند بلال رفت بالا ایستاد و بت‌ها را به زمین کوبید. دفاتر دیگر مراجع به هم ریخت و مجبور شدند همۀ شهریه را یکسان بدهند! دو ـ سه ماه بعد، همه به صورت یکسان شهریه دادند.

***

امام حواسش به همه‌چیز بود. این اغراق نیست حقیقتاً.‌ آقای قرهی، مسئول دفتر حضرت امام در نجف بودند که من خیلی به ایشان ارادت دارم. خیلی باتقوا بود. امام هر کسی را برای دفتر انتخاب‌ نمی‌کرد. برای خودم تعریف کرد: یک صبح رفتم دفتر. دیدم امام مثل همیشه دارد رادیو گوش‌ می‌دهد. سلام کردم. ایشان فقط جواب سلام دادند. بدون احوال‌پرسی. دیدم حالشان گرفته است. امام ساعت ۱۰‌ می‌رفتند درس. من هم رفتم. بعد از درس وقتی از درِ مدرَس بیرون آمدند، نزدیک رفتم و سلام کردم. فقط جوابِ سلام دادند! با خودم گفتم: حتماً در ایران فاجعه‌ای اتفاق افتاده است؛ مثلاً از بزرگان کسی فوت کرده و یا زندانی شده است. امام حتماً خبر ناگواری شنیده که صبح آن‌جور جواب سلام داده و الآنم این‌جور! جلو رفتم و پرسیدم: “آقا خبری شده؟!” با تندی گفتند:‌ “می‌خواستی خبری بشود آقای قرهی؟!” گفتم: “خُب بفرمایید!” گفتند: “چرا شهریه فلان طلبه را قطع کردید؟” گفتم: “آقا، این طلبه از این مسجد به آن مسجد، از این بیت مرجع به آن بیت مرجع‌ می‌رود و از شما بدگویی‌ می‌کند! به شما تهمت‌ می‌زند و دروغ‌ می‌بندد!» ایشان گفت: “آقای قرهی! مگر بناست همۀ دنیا دربارۀ من خوب بگویند؟! کی این بنا را گذاشته؟! چرا شهریه‌اش را قطع کردی؟” من گفتم: “خُب چون دیدم ایشان تهمت‌ می‌زند و دروغ‌ می‌بندد، پس فاسق است. ‌فاسق را که نباید از بیت‌المال سهم بخشید!” گفت: “خُب فرض‌ می‌کنیم خودش فاسق؛ زن و بچه‌اش چه گناهی کردند؟! خانواده‌اش در این بیابانِ نجف غذا ندارند بخورند. چرا این کار را کردی؟! بعد از درس بروید دم خانه‌اش و عذرخواهی کنید و شهریۀ این دو ـ سه ماهی را که ندادید، به او بدهید!"»

***

آقای موسوی یک مثال دیگر هم برای ما زدند که روشن‌تر شویم:

«یکی از گروه‌هایی که در مراسم استقبال از امام در نجف سنگ تمام گذاشتند، شیرازی‌ها بودند. سید محمد شیرازی که در کربلا بود، آن زمان برای استقبال آمده بود. امام یک رسمی داشت که هر شبِ جمعه‌ می‌رفتند کربلا. آن روزها مدرسۀ ابن‌فهد در کربلا دست شیرازی‌ها بود و این‌ها از امام در این مدرسه پذیرایی خوبی‌ می‌کردند. این ارتباط وجود داشت. ولی یک‌دفعه دیدیم این ارتباط کاملاً قطع شد و امام و حاج‌آقا مصطفی به مدرسۀ ابن‌فهد دیگر اصلاً نرفتند! یک تاجر کویتی به نام “حاجی رئیس” مقلد حضرت امام بود. گاهی می‌آمد منزل امام در نجف. به ما نشان دادند که این آقا حاج رئیس است. رسالۀ امام را ایشان چاپ کرد؛ با پول شخصی! امام حتی حاضر نشد رساله‌اش را با پول سهم امام چاپ کند. حاج رئیس گفت که خودم با پول شخصی ـ که نه زکات است و نه خمس ـ رساله را چاپ‌ می‌کنم و می‌فروشم و این کار را کرد. ایشان به امام پیشنهاد داد که شما که هر شب جمعه به کربلا می‌روید، اجازه بدهید یک خانه برای شما بخریم! اما امام قبول نکرد. خیلی اصرار کرد. امام پذیرفت، ولی به آقامصطفی گفت که همراه ایشان باشد و خانۀ محقری با این ویژگی‌ها بخرند. منزلی در کربلا خریدند و من چند باری هم به‌ آن‌جا رفتم که اگر حاج رئیس به من پیشنهاد می‌کرد آن را برای تو بخرم،‌ می‌گفتم: نه آقا، نخر! نخواستم!»

***

آقای عسگری از علتِ قطع رابطۀ شیرازی‌ها با امام‌ می‌پرسد. حاج‌آقای موسوی توضیح‌ می‌دهد که من همان زمان از دفتری‌ها پرسیدم؛ جواب شنیدم که این‌ها (شیرازی‌ها) از حضرت امام دعوت کردند که بیایید با انگلیسی‌ها کنار بیاییم و آن‌ها را به عنوان حامی داشته باشیم!

آقای عسگری، که الحق پژوهشگر دقیق تاریخ است و حضور ذهن خوبی دارد،‌ می‌گوید: «سید محمد شیرازی اوایل انقلاب در مصاحبه‌ای با روزنامه‌ها گفته بود که مسئولین و انقلابی‌ها از بابِ “مؤلفۀ قلوبهم” به رسانه‌های انگلیسی مثل بی‌بی‌سی پول بدهند تا به نفع انقلاب بنویسند! همان زمان بر سر این مصاحبه، جنجال بزرگی در کشور شکل گرفت.»

***

آقای موسوی در ادامه‌ می‌گوید: «ما چند طلبۀ افغانستانی جوان بودیم که در دفتر خدمت امام بودیم. من اعلامیه‌های امام را به لبنان، مصر، فرانسه، انگلیس، هند، پاکستان و کشورهای خلیج‌ می‌بردم و بعضی جاها زندانی هم شدم. فرودگاه پاریس مرا گرفتند. گذرنامه‌های ما جعلی بود. اکثر گذرنامه‌های مبارزین جعلی بود. گذرنامۀ آقای غرضیِ وزیر را همان زمان من جعل کردم (‌می‌خندد). بعضی از کشورها هم چند سالی ماندم. مثلاً شش ـ هفت سال لبنان بودم. دو ـ سه ماه هم مصر بودم. برای تحصیل در الأزهر رفتم مصر و هم‌زمان اعلامیه‌ها را به زبان‌های مختلف بردم. ولی دیدم من نمی‌توانم این‌جا بمانم و بعد از دو ـ سه ماه برگشتم.

شهید حسینی، از رفقای طلبۀ جوان ما بود. اگر عکس‌های امام در نجف را ببینید، عکس ایشان را می‌بینید. ایشان محافظ امام بود که همیشه اسلحه در جیبش بود. افغانستانی‌ها از بچگی با اسلحه آشنا هستند. طلبۀ شجاع و نترسی بود. در گرمای ۵۰ درجۀ نجف، روزها روزه بود و شب‌ها تا سحر عبادت‌ می‌کرد. من در مورد ایشان مصاحبۀ مفصلی با “حریم امام” انجام دادم که تیترش این بود: قائم اللیل و صائم النهار. به امام گفتیم: ایشان دارد خودش را می‌کشد! امام گفت: “من که کاری‌ نمی‌توانم بکنم. شما به پدر و مادرش نامه‌ای بنویسید و بگویید که به او بگویند راضی نیستیم.” ما هم نامه نوشتیم و آن‌ها هم نوشتند که راضی نیستیم روزه بگیری.‌ این‌جوری بود این شهید عزیز! ایشان بعدها که داشتند از تربت به سمت کاکری‌ می‌رفتند، ماشین‌ آن‌ها هدف آرپی‌جی و توپ قرار می‌گیرد و به شهادت‌ می‌رسند.

شهید اخلاقی، طلبۀ پاک و صادق و صالحی بود که عاشق و دل‌باخته امام بود. منافقین او را به شهادت رساندند.

استاد قربانعلی عرفانی، شیخ بزرگوار و از شاگردان خوب حضرت امام بود.

دوستان جالبی داشتیم آقا! یک پارچه ایمان، اخلاص، بزرگواری، گذشت، فداکاری.» بعد با حسرتی‌ می‌گوید: «‌آن‌ها شهید شدند و من ماندم!… یک بار مرحوم ‌آیت‌الله عمید زنجانی را دیدم. به من گفت: “آقای موسوی، شما افغانستانی‌ها بیشتر از ما ایرانی‌ها به انقلاب خدمت کردید!"».

بعد هم خاطراتی هم از حضورش در مصر و لبنان و امام موسی صدر هم برای ما گفت که همه جالب بودند و پرماجرا! در سه ساعتی که برای ما حرف زدند، لحظه‌ای از گفته‌هایش پرت نبود و الحمدلله خیلی سرحال بودند و باانرژی حرف زدند.

در آخر بحث، حاج‌آقای موسوی با اشاره به تابلویی طلایی‌رنگ که روی آن نوشته بود «ابوخالد کابلی» از ما می‌پرسد: «ایشان را می‌شناسید؟» آقای اکبری‌ می‌گوید: «سردار کابلی؟!» می‌گویند: «نه، نه!‌ سردار کابلی معاصره. ابوخالد کابلی از اصحابِ امام زین‌العابدین و امام باقر و امام صادق علیهم ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ هستند که اوایلِ امامت امام موسی بن جعفر(ع) را هم درک کرده‌اند؛ از معمّرین بوده است. من سیصد حدیث که ایشان از اهل‌بیت(ع) نقل کرده‌اند را از دلِ کتاب‌های معتبر حدیثی استخراج کرده‌ام. ما الآن یک رسالۀ صدصفحه‌ای در مورد ایشان نداریم! ما الآن در این ‌مؤسسه به دنبال همین‌ها هستیم که از اهل‌بیت طاهرین(ع) حدیث نقل کرده‌اند و از اهالی خراسان بزرگ بوده‌اند!‌

من درآورده‌ام که هرات بیست محدث و راوی دارد. غزنه، کابل، جزجان، بامیان، بلخ هم محدثین فراوانی داشته‌اند. ما در این ‌مؤسسه به دنبال احیای این فرهنگ شیعی هستیم. از شعرای شیعه و عرفای شیعه که اهل خراسان بزرگ بوده‌اند.»

***

‌مؤسسه ابوخالد کابلی، ‌مؤسسه پژوهشی و تحقیقاتی حاج‌آقای موسوی، یارِ قدیمیِ حضرت امام است. از همان ‌مؤسسه‌های بی‌مجوز! کاش برای فعالیت این ‌مؤسسه یک مجوزی هم داده شود! کاش خراسان بزرگ و اهالی خراسان بزرگ را هنوز هم ایرانی بدانیم! کاش این مرزهای ظاهری، مرز دل‌هایمان نشود! هنوز هم قلبِ اهالی خراسانِ بزرگ، برای ایران و انقلابِ ما می‌تپد. هنوز هم ایران و افغانستان برادرند. خون‌هایشان در هم آمیخته است. کاش به اصل خویش بازگردیم!

 

منبع:اخبار حوزه

 

 

 نظر دهید »

تکذیبیه رئیس دفتر رهبر انقلاب در قم درباره یک خبر

20 بهمن 1399 توسط السَّلامُ عَلیَکِ یا فاطِمَةَ الزَّهرا (س)



حوزه/ حجت الاسلام والمسلمین محمدی عراقی، انتصاب خبری از قول وی به رهبر معظم انقلاب در برخی رسانه ها به خصوص درسایت های ضد انقلاب و سعودی را تکذیب کرد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام والمسلمین محمدی عراقی رئیس دفتر رهبر معظم انقلاب، انتساب خبری از قول وی به رهبر معظم انقلاب در برخی رسانه ها به خصوص درسایت های ضد انقلاب و سعودی را تکذیب کرد.

اطلاعیه ای که از سوی رئیس دفتر رهبر معظم انقلاب در قم منتشر شده به این شرح است:

 

بسمه‌تعالی

روز گذشته برخی سایت های خبری به نقل از International iran (اینترنشنال) خبری از قول مسئول دفتر رهبر انقلاب در قم منتشر کرده‌اند و به رهبر انقلاب «مدظله العالی» نسبت دادند که معظم‌له از پیدایش سکولاریزم در حوزه علمیه قم نگران هستند.

توضیح: آنچه به عنوان نگرانی رهبر انقلاب منعکس شده مربوط به مرحوم آیت الله مصباح یزدی بوده است که گفته بودند «ممکن است در آینده اسلام سکولار در حوزه علمیه هم مطرح شود و طرفدارانی پیدا کند.»

اما نگرانی  رهبر انقلاب اسلامی که در سخنرانی ۱۹ دی دو سال قبل خطاب به مردم قم اظهار فرمودند در مورد وضعیت فرهنگی شهر قم و آسیب‌های اجتماعی بود که از جهت نفوذ فرهنگی دشمن فرمودند: «قم خاستگاه انقلاب است نیروهای انقلابی مراقب باشند دشمن می خواهد نسل جدید را از اسلام و انقلاب جدا کند که البته با وجود خیل عظیم جوانان مومن و مردم انقلابی قم نخواهد توانست.» ان شاءالله

 

منبع:اخبار حوزه

 

 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 13
  • ...
  • 14
  • 15
  • 16
  • ...
  • 17
  • ...
  • 18
  • 19
  • 20
  • ...
  • 23
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

اللهم عجل لولیک الفرج، السلام علیک یا صاحب الزمان(عج)،الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • حکایت های آموزنده
  • سخنان گهربار از بزرگان
  • احترام به پدر و مادر
  • راز تعداد رکعات هر نماز
  • زیارت امام رضا(ع)
  • هر روز با قرآن
  • آیة الکرسی گره گشای کارها و روا شدن حاجات و رفع شدن غم ها و غصه ها
  • معرفی صحابه رسول الله
  • تقويم و مناسبت های ماه ربيع الاول
  • قیام مختار
  • ضریح امام رضا (ع) با نورپردازی جدید
  • آیات حجاب
  • یاد امام و شهدا
  • نظر آیت الله العظمی بهجت درباره مختار
  • سالروز وفات حضرت سکینه بنت الحسین (ع)
  • طب اسلامی
  • تقویت سیستم ایمنی بدن
  • انتظار ظهور
  • دعای فرج
  • معجزه ای از امام زمان
  • فوائد صلوات فرستادن
  • جدیدترین اطلاعیه های آموزشی حوزه های علمیه خواهران
  • معرفی موتور جستجوي پرسش و پاسخ ديني «امين»
  • زیارت آل یاسین برای توسل به امام زمان (عج)
  • توسل به امام (ع) برای امر ازدواج
  • اهمیت ازدواج از دیدگاه ائمه اطهار(ع)
  • برنامه‌های ۹ ربیع‌الاول جمکران مجازی شد
  • زیارت حضرت مهدی (عج)
  • توصیه آیت‌الله بهجت برای حل مشکل ازدواج
  • شیوه خواندن نماز جعفر طیار
  • دعای زادالمعاد برای بخت گشایی و رفع موانع ازدواج
  • شعر صابر خراسانی در وصف حضرت علی(ع)
  • اینجوری نگاه کن
  • برکات نماز شب
  • بی خوابی و راهکار درمانی بر مبنای طب سنتی
  • شکر واقعی نعمت
  • غرور و تکبر
  • ثبت نام دوره‌های مجازی قرآن و حدیث در جامعة الزهرا(س)
  • بیست و چهارمین جشنواره قرآن و عترت دانشجویان دانشگاه پیام نور سراسر کشور
  • پاداش رفع نگرانی و غم از دلم مومن از زبان امام رضا (ع)
  • اجابت دعا در کلام امام علی(ع)
  • توصیه امام علی(ع) به مالک اشتر
  • سخنی از امام علی (ع)
  • هفت سئوال و هفت جواب از امام علی(ع)
  • گلایه دکتر شریعتی از خدا
  • ماجرای کمک امام زمان (عج) به یک مرد بت پرست
  • دلنوشته ای با امام رضا(ع)
  • «کُلُّ یومٍ عاشورا و کلُّ أرضٍ کربلا»
  • لَیلَة المبیت
  • معجزه نماز اول وقت
  • حکایت کمک خواستن گنجشک از امام رضا(ع)
  • برکات و اعمال ماه ربیع الاول
  • زیارت امام رضا(ع)
  • اهميت صله رحم در اسلام
  • آثار و فضیلت های سوره واقعه
  • بیا ای حلال مشکل ها....تو را جان مادرت زهرا - او خواهد آمد
  • اباصالح ،یاد ما هم بـاش
  • فراخوان هفتمین جشنواره «پوستر مهربانی»
  • معرفی کتاب «زندگانی امام حسن عسکری(علیه السلام) »
  • زیباترین باغ تاریخی ایران در شیراز
  • امانتی که آسمان‌ها و زمین از پذیرش آن خودداری کردند
  • کدام پیامبر اولوالعزم به زیارت امام حسین (ع) مشرف شد؟
  • آغاز نام‌نویسی طرح ملی تلاوت/ افزایش بخش دختران به طرح
  • سفر حضرت ابراهیم به کربلا
  • مقایسه امتحان حضرت ابراهیم (ع) و امام حسین (ع) و پاداش آن‌ها
  • هشتم ربیع الاول سالروز شهادت امام حسن عسکری علیه ­السلام
  • دعای سلامتی امام زمان عجل الله فرجه
  • مداحی شهادت امام حسن عسکری(ع)
  • چگونگی شهادت امام حسن عسکری (ع)
  • تصویری زیبا از حرم امام حسین(ع)
  • شش رمز موفقیت از نگاه امام علی علیه السلام
  • پیامبر الهی که 13 سال ابتدایی زندگی اش را به تنهایی در غار سپری کرد
  • سبک زندگی اسلامی
  • تغییرات بزرگ همیشه از نیروی داخلی آغاز می شود
  • عطسه، نشانه سلامت
  • خواص آویشن
  • دو معجزه از امام حسن عسکری (ع)؛ آگاهی از نیات و اسرار
  • امام حسن عسکری (ع) چه تفاوتی با تمامی ائمه اطهار (ع) دارند؟
  • شهادت امام حسن عسکری تسلیت باد
  • دلم می خواست هر شب جمعه با امام زمان کربلا باشم
  • آغاز امامت امام زمان عج _ نماهنگ زیبای امام زمان
  • حدیثی از امام حسن عسکری(ع) که ضرب‌المثل شد
  • فرمایش رهبر معظم انقلاب درباره جایگاه امام حسن عسکری(ع)
  • آغاز امامت حضرت ولیعصر(عج) مبارک باد
  • معرفی صحابه رسول الله_مسلم بن عوسجه اسدی
  • تبریک آغاز امامت امام زمان(عج)
  • آشپزی
  • معرفی صحابه رسول الله_ابوذر غفاری
  • پنج صفت مداد
  • شجاع ترین آدمها کیا هستند ؟
  • نقاشی
  • انشای عجیب
  • زمینه‌های ظهور از منظر آیت الله بهجت(ره)
  • تغییر نام صحن جامع رضوی به‌نام پیامبر اعظم(ص)
  • زیبایی های خلقت
  • کرونا
  • شگفتی های آفرینش: زنبور عسل
  • مجموعه اشعار سروده شده ی خودم
  • اللهم عجل لولیک الفرج
  • الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
  • سالروز ازدواج حضرت محمد (ص) با خديجه كبرى سلام الله علیها
  • حکایت های آموزنده- عقیل از امام علی (ع)دچه درخواست کرد؟
  • ماجرای ازدواج پیامبر اکرم (ص) و حضرت خدیجه (س)
  • سردار دلها_سرباز ولایت_ حاج قاسم سلیمانی
  • سردار دلها_خادم الرضا(ع) _ حاج قاسم سلیمانی
  • ۱۰ جاذبه طبیعی فوق‌العاده زیبای ایران
  • گاهی اوقات گناه که می کنم، تو سرت را پایین می اندازی…
  • نان ساجی با نیمرو
  • زندگی ساده و باصفای روستایی
  • انار
  • بوی ماه مهر_نوستالژیک و پر خاطره
  • کتاب خوب _ من یار مهربانم _ یادش بخیر
  • عکس نوشته
  • تبریک میلاد پیامبر (ص) و امام جعفر صادق (ع)
  • توکل به خدا
  • مادر
  • فضیلت خواندن قرآن و توسل به آن
    • فضیلت خواندن قرآن
  • قیام توابین
  • کدام اسامی بین دخترها و پسرها مشترک هستند؟
  • فراوانی نام‌های عاشورایی در سال ۹۸
  • خال صورت شما از شخصیت‌تان چه می گوید؟
  • معیارهای برتری انسان ها از دیدگاه پیامبر (ص)
  • گلدان های من
  • سفره ام البنین(س)
  • خشنودی آقا امام زمان (عج) با 20 عمل
  • متن درباره خدا
  • خدا همه بنده ها رو دوست داره
  • دعا برای دوستان
  • مردی که به زیارت امام حسین نمی رفت
  • حکایتی درباره پیرمرد فقیر و خدا
  • توصیه ای از آیت الله بهجت
  • روایتی از امام باقر(ع) برای دیدن امام زمان
  • برای دیدن امام زمان
  • واسطه فیض این عالم امام زمان است
  • سخن گفتن ارواح با همدیگر
  • ماجرای دزدی از علی دایی
  • حضرت عیسی (ع) در انجیل پیامبر اسلام را تکریم کرده است
  • دلنوشته ای از حسین پناهی
  • روش های کنترل خشم در قرآن و احادیث
  • یک روایت از حضرت زهرا
  • یک روایت از امام زمان برای برآورده شدن حاجت
  • معجزاتی که با ولادت پیامبر(ص) اتفاق افتاد
  • پیام تبریک
  • آیت الله بهجت
  • یک نکته مهم
  • تأثیر گلاب در درمان کرونا
  • معرفی کتاب
  • خاصیت بهارنارنج
  • مرغ همسایه غاز است
  • حکایتی از سعدی
  • نگاه به فرودستان و شکر نعمت
  • دعای مادر
  • تیزهوشی شاگرد ابن سینا
  • گران بهترین شی
  • بندگی من یا آزادی تو؟
  • دلی خوش درگرو فراغت دل
  • درگاه همواره گشوده
  • چشم پوشی حکیم از ناسزاگویی دیگران
  • ببخشید تا آرام باشید
  • پرهیز از بازگویی بدی ها و خیانت ها
  • کلّه ای که پر کاه باشد ظلم می کند، نه کلّه آدمیزاد
  • شاید سگ از من شریفتر باشد.
  • سفال ماندنی، بهتر از کلامی نماندنی
  • بهترین تلاش، تلاش برای تغییر خود و نه دیگران است
  • نقش ما، در دین گریزی دیگران
  • حکایت کوتاه
  • راهنمای مصرف کاکائو
  • انار برای سلامت پوست
  • انار باعث کاهش فشار خون می شود
  • حضرت صمصام که بود
  • استشمام این گیاه برای تقویت حافظه خوب است
  • در عصر غیبت کدام دعا را بخوانیم
  • فیلم کمتر دیده شده از آرامگاه حضرت یوسف(ع)
  • پاییز قشنگ ترین فصل خدا
  • یک داستان واقعی
  • دعا و ذکر برای آرامش اعصاب و کاهش اضطراب
  • دعای نادعلی
  • ذکر ایام هفته با ترجمه فارسی
  • چرا بعد از دعا دست را به صورت می کشیم؟
  • داستان شیخ صنعان و دختر ترسا
  • زکات
  • برای تقویت حافظه خرما بخورید
  • زندگی باید کرد
  • شیخ بهایی و پینه دوز اصفهانی
  • چرا مرده به خوابم نمیاد
  • حضور رهبر انقلاب در منزل شهید حاج قاسم سلیمانی
  • خدایا امیدم تویی
  • خدا همه چیز را می بیند
  • زنگ خطر
  • کسی که طالب معرفت باشد
  • مهمتر از دعا برای تعجیل
  • سبب غیبت امام زمان
  • رها کردن لباس سیلی خداست نه تمدن
  • آقای قراءتی خونه پدر سه شهید رفتن
  • ما آمده ایم زندگی کنیم تا قیمت پیدا کنیم
  • دعای تعجیل فرج دوای دردهای ماست
  • اهمیت دعای فرج
  • همه دعاها اجابت می شود
  • بالاترین ذکر از نظر آیت الله بهجت
  • چه کنیم تا نماز صبحمون قضا نشه
  • رونمایی از سنگ میزبان سر مبارک سیدالشهدا (ع) پس از ۸ سال
  • از رحمت خدا نا امید نباشیم
  • با 7 روش ذهن اطرافیان تان را بخوانید
  • راهکارهای عالی برای رفع خواب آلودگی به هنگام مطالعه
  • استاد پناهیان
  • روز جمعه در آداب مسلمانان
  • حدیث روز
  • 9 پیشنهاد از جوار حرم اباالجواد(ع) برای ۹۹/۹/۹
  • گوجه فرنگی
  • نمونه ای از سوالات تستی شفاهی اصول فقه
  • تقويم و مناسبتهاي ماه ربیع الثانی
  • وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
  • زندگینامه و جایگاه حضرت معصومه
  • طرح خادم‌یار رضوی
  • صلوات خاصه امام رضا(ع)
  • معجزه ای از حضرت معصومه(ع)
  • چهارم ربیع الثانی سالروز میلاد باسعادت حضرت سیدالکریم(ع)
  • تقدیم به خواهر گلم
  • متن خنده دار
  • معجزه ای از امام علی(ع)
  • سروده ای در فراق سردار سلیمانی
  • دعایی از امام سجاد (ع)
  • هنر برتز از گوهر آمد پدید
  • ماجرای عجیب شتری که به حرم امام رضا(ع) پناهنده شد
  • پناه آوردن یک سگ به حرم امام رضا(ع)
  • زیارت امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام
  • سلام بر امام حسین(ع) و آقا ابوالفضل(ع)
  • اخبار اقتصادی
  • شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)
  • دانستی ها
  • اخبار اجتماعی
  • اخبار علم و فناوری
  • اخبارحوزه
  • وصیت نامه سردار سلیمانی
  • دلنوشته
  • اخبار فرهنگی
  • دعا برای تقویت حافظه
  • چشم زخم در آیات و روایات
  • خواص رازیانه
  • اعمال مخصوص عید نوروز
  • عيد بزرگ نيمه شعبان
  • کارهایی که عمر را زیاد می کند
  • امتحانات
  • معجزه
  • جواب اسكورم هاي عقايد خاص شيعه 2
  • غذای لذیذ گوشت و دنبه
  • سلامتی بدن

Random photo

عکس نوشته

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

رتبه

    مطالب با رتبه بالا

    • متن وصیت نامه سردار سلیمانی (5.00)
    • عکس نوشته (5.00)
    • عکس نوشته (5.00)
    • توسل به امام زمان (عج) و فراهم شدن امر ازدواج به صورت معجزه آسا (5.00)
    • عکس نوشته (5.00)

    کاربران آنلاین

    فاطمه مقيمي

    آمار

    • امروز: 1455
    • دیروز: 1293
    • 7 روز قبل: 7190
    • 1 ماه قبل: 34980
    • کل بازدیدها: 915523

    خبرنامه

    آمار بازدید

    • اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ
    • دعای زادالمعاد برای بخت گشایی و رفع موانع ازدواج
    • الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
    • اللهم عجل لولیک الفرج
    • یک داستان واقعی
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس