حرف های استاد اخلاقم یادم می آید. می گفتند : اگر تا جوان هستیم توبه کنیم هنر است. چون در پیری از کجا معلوم قدرت و توان توبه پیدا کنیم! شاید زمین گیر شویم و از انجام عبادات ناتوان شویم.
دوستی داشتم که تمام همّ و غمش ازدواج بود که خدایا کمکم کن ازدواج کنم. و این مجردی مانع شده بود که خدا را از ته قلب به خاطر خداییش بخواند نه به خاطر حاجتش.
دوستی دیگر هم داشتم که پشیمان بود که ازدواج کرده و زندگی آرامی نداشت. و ازدواجش باعث دور شدن او از یاد خدا شده بود.
وقتی که خوب فکر میکنم. ازدواج شبیه یک ظرف پُر از میوه های رنگارنگ و خوشمزه است که آرزوی هر ببیننده ای است.😍
یک عده از این ظرف میوه به قدر نیاز میخورند تا جان بگیرند و عبادت کنند. مثل حضرت آسیه همسر فرعون که نامش در قرآن هم آمده است.
او در زندگی مشترک، دنیا با همه زخارف و زینت ها و شهوت ها و لذت هایش مثل یک ظرف میوه حاضر و آماده در اختیارش بود اما کنار این ظرف میوه آنقدر ننشست که مدام بخورد و بخورد که نتواند در محراب عبادت حاضر شود.
یک عده کنار این ظرف میوه می نشینند و چنان میخورند که اصلاً احساس سیری نمیکنند و تمام ذهن شان متوجه خوردن و امیال نفسانی است و از خدایی که خالق و محیا کننده این میوه هاست یادشان میرود که تشکر کنند و حمدش را بجا آورند. مثل همسر لوط که در قرآن به او اشاره شده.
او با وجود اینکه خدا این افتخار را به او داده بود که همسر پیامبر خدا شود در زندگی مشترک به جایی رسید که قرآن با مذمت از او یاد میکند
البته یک عده هم ممکن است در طول حیات خود بنا بر دلایلی هیچ وقت نتوانند کنار این ظرف میوه بنشینند و از زندگی مشترک لذت ببرند اما تقوا پیشه میکنند و هیچ لذتی برایشان بالاتر از لذت سخن گفتن با خدا و امام معصوم نیست مثل حضرت معصومه که در طول حیات خود مجرد بودند و همسری که لیاقت ایشان را داشته باشد نداشتند.
الان هم همین طور است یک عده ازدواج میکنند اما هیچ وقت نعمت همسر، نعمت فرزند آن ها را از یاد خدا دور نمیکنند. چه در اوج رفاه باشند مانند حضرت آسیه و چه در اوج فقر باشند.
و یک عده هم به محض ازدواج از خدا دور میشوند. غرق شادی ها و آرایش کردن در مهمانی های مختلط و تجملات میشوند تا جایی که خیلی ها به خاطر اینکه شب عروسی آرایش شان خراب نشود نماز نمیخوانند و واجب خدا را ترک میکنند.
یک عده هم با وجود اینکه مجرد هستند و توان ازدواج ندارند مثل حضرت معصومه عفت و پاکدامنی را پیشه میکنند
و عده ای هم چون مجرد هستند و توان ازدواج ندارند با پوشش نامناسب به داخل خیابان ها می آیند و خیلی ها را گمراه میکنند.
به هر حال ازدواج یک امر مقدس الهی است که آرزوی هر مجردی است کنار این ظرف میوه بنشیند و به آسایش برسد.
تنها در صورتی ازدواج دین را کامل میکند که در این زندگی مشترک از خدا دور نشویم.
شبیه آن پیرزن نشویم که به مسجد رفت و در نماز جماعت شرکت کرد وقتی حاضرین او را دیدند غبطه خوردند به ایمانش. گفتند: مرحبا ننه جان که با این سن و سال این همه راه را آمده ای تا در نماز جماعت شرکت کنی.
پیرزن به محض این که این حرف ها را شنید گوش هایش احساس لذت کرد و به خود بالید و از خدایی که به خاطر عبادت او در چشم مردم عزیز شده بود غافل شد و گفت : من روزه هم هستم. روزه مستحبی گرفته ام.
حاضرین همه به وجد آمدند و غبطه به او خوردند. اما پیرزن به خاطر ریاکاری عبادت خود را ضایع کرد.
می توانست سکوت کند و توجهی نکند به حرف های مردم و عبادت کند و از مسجد بی سر و صدا بیرون برود. اما…
ازدواج خیلی خوب است اما به هر حال ما هم مراقب باشیم از خدا دور نشویم.