داستان سیمرغ
عطار روح بودو سنایی دو چشم او ما از پی سنایی عطار میرویم «مولانا»
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود و مطمئن باشیم که غیر از خدا هیچ کس نیست و هرچه است از آن او و خود اوست.
جمیع پرندگان جلسه ای تشکیل دادند تا سلطانی برای خود انتخاب کنند.رییس جلسه آنان که هدهد نامیده میشد گفت پادشاه پرندگان قبلا اتنخاب شده و نامش سیمرغ است ودر کوه قاف زندگی میکندو برای ملاقات او باید از هفت دره بگذریم.
پرندگان تصمیم گرفتند که به این مقصد مسافرت کننددر نتیجه ابتدا وارد دره تحقیق شدندیعنی ضمن اینکه داوطلب هدف مورد بحث بودندسعی کردند راه صحیح را پیدا کنندو با استقامت به سیر در ان راه ادامه دهند"بسیاری از پرندگان به خاطر سختی راه و رنج محنت از ادامه سفر خودداری کردند".
بقیه وارد دره دوم عشق شدند و چون مجبور بودند که برای خود ومعشوق متحمل مصیبت جفا و فداکاری شوندودر این راه عشق از عقل پیروی نمیکند عده دیگری نیز از گروه خارج شدندولی عاشقان حقیقت به مرحله سوم یعنی کسب دانش وارد شدندو از موهبت الهی و الهام مستفیض شدند.
پرندگانی که موفق شدند به مرحله چهارم یعنی بی اعتنایی به وابستگی های دنیوی وارد شوندنه تنها نعمت های الهی سبب آلودگی و ناسپاسی انان نمی شدبلکه از مصائب و خسارت مالی نیز متاثر نمی شدند بدین ترتیب در این حالت وارد مرحله پنجم یعنی وحدت شدند و اختلافات ظاهری و مادی مانند کیفیت و کمیت و رنگ و… مورد نظر آنها نبود .
سپس بعضی از پرندگان که هنوز سیراب نشده بودند با سعی و تلاش به مرحله ششم رسیدندیعنی وادی حیرت و حیران ماندند و در اینجا بحثی راجب به من و تو نبود بطوریکه حتی فراموش کردند که کیستند و عاشق چیستند؟
حتی دین و مسلک خود راه هم فراموش نمودندو فقط به معشوق خود دلبستگی داشتندو در باره مسائلی که در رسیدن به محبوب تاثیر نداشت کورو کرو لال شدندواز لحاظ معنوی و روحی مجذوب معشوق خود و مانند یک مرغ واحد شدند(فناء)
بنابراین از میان صدها هزار مرغ فقط سی تای انها موفق شدند که از خود فانی وبا پیوستن به محبوب باقی و به زندگی جاوید برسند.ولی پس از جستجوی شاه پرندگان متوجه شدند که معشوقی که قبل ازمسافرت به قله قاف تصور میکردند که پرنده مخصوصی بنام سیمرغ است موجودی جزء خود آنها نبوده است و د ر حقیقت آن مرغان یکی شدندو این نغمه را می شنیدند:
“"من آینه ام هر کس درون من نگاه کند به خویش نگاه کرده و حتی اعمال نیک شما هم تحت اراده من انجام شده از من است.توخود را چو سیمرغ میبینی ولی من جوهر سیمرغ هستم اگر خودت رادر من فانی کنی در من باقی خواهی ماندچنانچه سایه در نور خورشید ناپدید میگردد"”
بدینوسیله انها خود را هم پیدا کردند و معمای وجود” من و تو"حل شد.
منبع: smsvajok88.blogfa.com
برگرفته شده از yasinabbasi.blog.ir