امام رضا کمک
معجزه ای از زبان یکی از خادمان امام رضا
برادرم میگفت یه روز که توی حرم نشسته بودم یکی از خادم ها شروع به روضه خوندن کرد و مردم دورش حلقه زده بودم.
منم که توی حال و هوای خودم بودم و غرق نیاز و حاجت، همین جور که س جام نشسته بودم گوش میکردم.
خادم میگفت:
اوایل پیروزی انقلاب بود. یه خانم که اهل ایالات متحده آمریکا بود برای سفرش شهر مشهد رو انتخاب کرده بود که از این مکان زیارتی هم دیدن کنه و عکس بگیره.
اومدن حرم عکس هاشونو گرفتن و مردم رو هم از نزدیک دیدن و با بعضی از اشخاص عکس گرفتن و بعدشم از ما خواستن که یه شماره تماس بهشون بدیم که هر وقت خواستن بتونن ارتباط با حرم امام رضا بگیرن.
ما هم بهشون شماره دادیم. و ایشون خداحافظی کردن و رفتن.
چندسال گذشت. این خانم دوباره اومدن زیارت امام رضا. اینی که میخام بگم مردم از زبون همون خانم آمریکاییه کهاصلا” هیچ اعتقادی به امام رضا هم نداشت. خودشون اومدن پیش ما و تعریف کردن که وقتی بار اول که اومدن زیارت رو بعدش که برگشتن به کشور خودشون چه اتفاقی براشون افتاد و چه طوری امام رضا کمکشون کرد.
میگفتن که من خودمباید هزینه بچه هامو در بیارم. شوهرممنو طلاق داده و من که توی یه شرکت کارمند بودم به سختی کار میکردم و امرار معاشمون اینجوری میگذشت.
یه روز تصمیم گرفت کمی اضافه کاری کنم تا حقوق بیشتری آخر ماه دریافت کنم.
بعداز ظهرش به خونه زنگ زدم و به بچه هام گفتم : مامان یه وقت نرین سراغ آشپزخونه ها ☺️ مامان که برگرده سه تایی با هم غذا میخوریم. مامان امروز یه کم دیر میاد ولی شما کمی تنقلات هست بخورین نگای تلویزیون بکنید که حوصلتون سر نره تا مامان برمیگرده… ☺️
……
به بچه هام گفتم که مراقب خودشون باشن و داخل آشپزخونه نشن. و بعد با خیال راحت تا دیر وقت توی شرکت بودم و به پرونده ها رسیدگی میکردم.
تا این که نگای ساعتم کردم دیدم ای وای خییلی دیگه دیره گفتم بهتره برم بچه هام الان حتما” از گشنگی خوابشون برده! ?
با عجله از شرکت اومدم بیرون و سوار ماشینم شدم
نزدیکی های خونه بودم دیدم خیابان رو ماشین های آتش نشانی بستن و مردم زیادی توی خیابون جمع شده بودن.هرکاری کردم نتونستم از بین جمعیت رد بشم. ماشینمو یه جایی پارک کردم و بعد داخل جمعیت شدم دیدم ای وای من این که خونه ماست آتیش گرفته. ???
به سختی از لابه لای جمعیت رد شدم میخاستم برم توی خونه بچه هامو که یه دختر و پسر پنج، هفت ساله هستن نجات بدم. اما مامورهای آتش نشانی گفتن نمیشه داخل بشی هر لحظه الان کل ساختمان فرو کش میکنه بزارید مامورها آتیش رو خاموش کنن تا بیشتر از این به خونه های دیگه آسیب نزده..
گفتم نه من نمی تونم صبر کنم که بچه هام اون تو بسوزن باید برم تو ????
مامورها سعی میکردن جلومو بگیرن اما من با هر حالی که بود تونستم برم داخل.
آمدم داخل دیدم همه چیز سوخته سقف هم در حال ریختن بود در و پنجره ها هم داغون شده بودن. خودمو به اتاق ها رسوندم و بچه هامو صدا کردم اما هرچی صدا میکردم هیچ صدایی نمی شنیدم. خونه پر از دود و آتیش بود.
یک آن یاد شماره حرم امام رضا افتادم و از زائرها شنیده بودم که وقتی صداش کنن کمکشون میکنه.
من دیدم همه زندگیم که حاصل سالها کارگری توی شرکت بود داره جلوی چشام میسوزه و معلوم نیس بچه هام الان زنده اند یا مرده اند. گفتم بهتره زنگی به حرم امام رضای ایرانی ها بزنم.
زنگ زدم. به سختی تونستم اون لحظه هواسمو جمع کنم و به زبان ایرانی گفتم گوشی رو به طرف حرم نگه دارید میخام با امام رضا صحبت کنم. ??????????????
خادم گوشی رو به طرف حرم نگه داشت و من هم فقط یه جمله رو سه بار گفتم.گفتم:
یا امام رضا کمک
یا امام رضا کمک
یا امام رضا کمک
و گوشی رو قطع کردم.
یهو دیدم بلافاصله آتیش خونم فروکش کرد و بچه هام صحیح و سالم اومدن سمتم و من بغلشون کردم و خدارو شکر کردم که سالمن و چیزشون نشده
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
????????????