بازار دنیا 15 اسفند 1399 توسط السَّلامُ عَلیَکِ یا فاطِمَةَ الزَّهرا (س) تمام روز های زندگی پُر شده از صدای شلوغی و جر و بحث های تکراری یکی مون با خدا چونه میزنیم که چرا فقیر و گرفتاریم برای خلاصی از فقیری دعا می کنیم این در و اون در خدا خدا می کنیم از سر نداری و شرمندگی تا وقته شب، کُلی دعوا می کنیم با اخم و نارضایتی روزمونو تمام می کنیم یکی مون هم جگرش شده پاره وسط یه مشت آدم حسود گرفتاره تلاش میکنه و آهی در بساط نداره هیچکی هم به جز خدا خبر نداره از زمین و آسمون دشمن براش میباره شب رو با ترس، سرش روی بالشت میزاره یکی مون هم از نظر مالی و مقام همه چیزش میزان عشقی نا حاصل، حالش رو مثل یه فقیر کرده نامیزان اون یکی، یه عمره که مریض داره، با حالت اضطرار میگه دخیلتم یا امام رضا تا نفس داره یکی هم، روحش بیماره و خبر نداره خوبی های دیگران رو قبول نداره یه قلب پُر از کینه، یه ذهن سراسر توهم داره یکی هم با وجود اینکه جیبش خالیه شُکر خدا میگه و حالش عالیه این یکی هم، در عین نداری گلوش گیر کرده پیش یه یاری زره زره می کُشدش دردتنهایی تمنا میکند از خدا وصال یاری دنیا پُر شده از غم و سوز ای دل با یاد خدا بسوز فقیری یا غنی! زخمی ای از کینه یا مهربانی! در گیر عشقی یا هوس رانی! عاقبت تمام میشود زندگانی فقط نیکی می ماند پس تا می توانی دلی به دست آور با مهربانی نامت چو نیکو بماند ، بعدِ دنیا باز هم تنها نمی مانی هرشبِ جمعه مهمانِ امام زمانی امام زمان، یوسفِ تمام زمان هاست مهربانی کن با او که صاحب تمام غم هاست سفره ات خالی بود یا که پُر مبادا غافل بشی از یاد آن دُر آن مولا غم و بلا را از تو می کند دور همیشه مهمانش کن با یه سلام به جدش ابا عبدالله از راه دور السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین سروده خودم مطلب قبلیمطلب بعدی