حرف دل
توی بعضی موقعیت ها آدم نه راه پس داره نه راه پیش داره.
یکی از رفقام بیچاره وضعیت حادی داشت، هر وقت میشد ایام امتحانات، کُلی گیر و گرفتاری براش پیش می اومد.
این بنده خدا هم نه می تونست بیخیال درس و امتحانا بشه، نه می تونست مثل خیلی ها با خیال راحت وضو بگیره بگه بسم الله درسشو بخونه، از زمین و زمان بر سرش سنگ میبارید. آرزو یه لحظه بدون غم و استرس به دلش مونده بود تا بتونه امتحاناتشو بخونه.
ولی باز ناامید نبود. موقع امتحانا تمام زور خودشو میزد.
ولی خو همیشه هم چشاش پُر اشک بود و با حسرت به رفقاش نگاه میکرد که چقدر زندگی آرومی دارن.
هر بار که نتایج نمرات اعلام میشد، این رفیقم همیشه نمراتش بالاترین بود. ?
ولی خو هیچکی هم نمیدونست که این خانم از غیب و نیروی خدا نمره اش رسیده بود به اون بالا بالاها.
من که همیشه فک میکردم اون کسایی که خیلی نمرشون خوبه پس خیلی رفاه و آرامش دارن.
اما این رفیقم با پشتکارش به من ثابت کرد که هستن کسانی که، نه رفاهی دارن، نه دلخوشی دارن، نه امنیت جانی و مالی و آبرویی دارن، هر لحظه ممکن حذف بشن از صحنه روزگار. درست مثل یه مورچه که ریزه، بر اثر بی توجهی یا عمدی زیر پا له میشه.
اما باز با همه این مشکلات توی علم و دانش اولن. ?
فقط کسی نیس محض رضای خدا زیر پر و بالشونو بگیره و کمی از درد اشونو کم کنه ???