معرفی صحابه رسول الله_ابوذر غفاری*
ابوذر غِفاری (درگذشت ۳۲ق) یا جُنْدَب بْن جُنادَه غفاری از بزرگان صحابه پیامبر اکرم(ص) و یاران امام علی(ع) بود. وی از دوستداران پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) بود که نزد شیعه و اهل سنت دارای فضائل و مناقب فراوانی است و علمای رجال، او را یکی از ارکان اربعه شیعه دانستهاند. اعتراضهای ابوذر به اقدامات عثمان، سبب تبعید وی به شام و سپس ربذه شد و در همانجا درگذشت.
زندگینامه
ابوذر ۲۰ سال پیش از ظهور اسلام، به دنیا آمد.[۱] پدرش «جناده» از فرزندان غفار و مادرش «رملة بنت الوقیعه» از طایفه بنیغفار بن ملیل بود.[۲] البته نام پدرش را یزید، عشرقه، عبدالله و سکن نیز گفتهاند.[۳]
رجالنویسان و صحابهنگاران، ابوذر را بلندقامت، گندمگون، لاغراندام،[۴]دارای مو و ریشهای سفید،[۵] درشت و قویهیکل توصیف کردهاند.[۶]
اسماء و القاب
نام اصلی او مورد اختلاف است و در کتب تاریخی به نامهای مختلفی مانند «بدر بن جندب»، «بریر بن عبدالله»، «بریر بن جناده»، «بریره بن عشرقه»، «جندب بن عبدالله»، «جندب بن سکن» و «یزید بن جناده» اشاره شده است.[۷] در الاستیعاب جندب بن جناده، رایجتر و صحیحتر دانسته شده است.[۸]
همسر و فرزند
او فرزندی به اسم «ذَرْ» داشته و به همین دلیل او را کنیه ابوذر دادهاند و بیشتر با این کنیه شناخته میشود.[نیازمند منبع] کلینی روایتی را نقل میکند که در باب وفات ذَر آمده است.[۹] همسرش را نیز «امّ ذر» گفتهاند.[۱۰]
مسلمانشدن
ابوذر از سابقون و پیشتازان اسلام است.[۱۱] به گفته برخی، ابوذر قبل از اسلام نیز یکتاپرست بود و سه سال پیش از بعثت پیامبر(ص) خدا را میپرستید.[۱۲] ابنحبیب بغدادی، ابوذر را از جمله کسانی میداند که شراب و ازلام را در عصر جاهلیت حرام میدانستهاند.[۱۳] وی پس از ظهور اسلام جزء اولین نفرات ایمانآورنده به رسول اکرم(ص) بود. روایت است که ابوذر گفت: من چهارمین نفر بودم که نزد پیامبر(ص) رفتم و به او گفتم: سلام بر تو ای رسول خدا! شهادت میدهم که خدایی جز الله نیست و شهادت میدهم که محمد بنده او و فرستاده اوست. پس خوشحالی را در چهره رسول خدا(ص) دیدم.[۱۴]
ابنعباس، اسلام ابوذر را اینگونه روایت میکند: هنگامی که ابوذر از بعثت پیامبر(ص) در مکه آگاه گردید، به برادرش انیس گفت: به آن سرزمین برو و مرا از علم این مرد که گمان میکند او را از آسمان، اخباری میرسد، آگاه ساز و سخنانش را گوش کن و نزد من برگرد. برادر به مکه رسید، سخنان پیامبر(ص) را شنید و نزد ابوذر بازگشت. سپس ابوذر به مکه رفت و به جستجوی پیامبر(ص) برآمد. ابوذر گفت: چون صبح فرا رسید به همراه امام علی(ع) راهی خانه پیامبر(ص) شدیم.[۱۵]
ماجرای اسلام ابوذر در منابع شیعی به گونهای دیگر روایت شده است. کلینی در روایتی از امام صادق(ع)، اسلام آوردن ابوذر را در ضمن ماجرای شگفتی نقل میکند.[۱۶]
فضائل و مناقب
پیامبر(ص) خطاب به او میفرماید: مرحبا یا ابوذر! تو از ما اهل بیت هستی.[۱۷] و یا در جایی دیگر درباره او میفرماید: آسمان بر کسی سایه نیفکنده و زمین، احدی را نپرورانده که راستگوتر از ابوذر باشد.[۱۸] رسول خدا(ص) در روایتی دیگر، ابوذر را در زهد و فروتنی مانند عیسی بن مریم توصیف کرده است.[۱۹]
از امام علی(ع) درباره ابوذر سؤال شد. امام(ع) فرمود: او دارای علمی است که مردم از آن عاجزند و بر آن تکیه زده در حالی که از آن چیزی کم نمیشود.[۲۰] امیر مؤمنان(ع)، ابوذر را از افرادی میداند که بهشت مشتاق آنان است.[۲۱]
امام باقر(ع) میفرماید: پس از رسول خدا(ص) همه افراد مرتد شدند و دست از علی(ع) کشیدند مگر سه نفر؛ سلمان، ابوذر و مقداد. برای عمار هم تردیدی عارض شد اما برگشت.[۲۲]
امام صادق(ع) درباره عبادت ابوذر فرمود: بیشترین عبادت ابوذر تفکر بود… آن قدر از ترس خدا گریه کرد تا چشمانش مجروح شد.[۲۳] امام صادق(ع) در روایتی دیگر فرمود: ابوذر گفت سه چیز را که مردم با آن دشمن هستند را دوست دارم؛ مرگ، فقر، بلا. امام(ع) در ادامه میفرماید: مراد ابوذر این است که مرگ در اطاعت خدا بهتر است از زندگی در معصیت خداوند و بلا در طاعت خدا محبوبتر از صحت در نافرمانی خدا و فقر در طاعت خدا بهتر از بینیازی در معصیت خداوند است.[۲۴]
در منابع شیعی، ابوذر غفاری یکی از ارکان اربعه در اسلام در میان سلمان، مقداد و عمار ذکر شده است.[۲۵] شیخ مفید حدیثی را از امام کاظم(ع) روایت میکند که در روز قیامت، منادی ندا میدهد کجایند حواریان رسول خدا که پیمانشکنی نکردند؟ پس سلمان، مقداد و ابوذر از جا برمیخیزند.[۲۶]
آقا بزرگ تهرانی، دو کتاب «اخبار أبی ذرّ» تألیف ابو منصور ظفر بن حمدون بادرائی[۲۷] و «أخبار أبی ذر الغِفاری و فضائله» اثر شیخ صدوق[۲۸] را در باب احوالات و فضائل ابوذر نام میبرد.
سید علیخان مدنی درباره ابوذر مینویسد: وی از عالمان بزرگ و زاهدان والامقام بود که در سال، چهارصد دینار بخشش میکرد و چیزی را نمیاندوخت.[۲۹]
بحرالعلوم، ابوذر را یکی از حواریونی میداند که بر روش سیدالمرسلین حرکت کرد و در ذکر مناقب اهل بیت(ع) و مثالب دشمنان آنان سرسخت بود.[۳۰]
ابونعیم اصفهانی نیز میگوید: ابوذر پیامبر اسلام(ص) را خدمت کرد و اصول را یاد گرفت و غیر آن را کنار گذارد…وی ترک کننده رباخواری قبل از نزول شریعت اسلام و احکام الهی بود. در راه حق، سرزنش ملامتگران بر وی فائق نمیآمد و قدرت حکّام، او را به خواری نمیافکند.[۳۱]
علاقه به امام علی(ع)
اربلی روایتی را نقل میکند که ابوذر، علی(ع) را وصی خویش قرار داد و گفت: به خدا قسم به امیرالمؤمنینِ بر حق وصیت کردم. به خدا قسم او بهاری است که در او آرامش است هر چند از شما جدا گردیده و حقش در خلافت غصب شده باشد.[۳۲] ابن ابی الحدید نیز میگوید: ابوذر در ربذه به ابن رافع گفت که به زودی فتنهای رخ خواهد داد، از خدا بترسید و از علی بن ابیطالب(ع) حمایت کنید.[۳۳] این دوستی و علاقمندی به علی بن ابیطالب(ع) تا آن جا بود که در تشییع شبانه پیکر فاطمه زهرا(س) شرکت کرد.[۳۴]
در زمان خلفاء
ابوذر در دفاع از حق امام علی(ع) بر ولایت در آغاز از بیعت با ابوبکر سرباز زد.[۳۵]
وی در زمان خلیفه دوم از کسانی بود که به دستور عمر درباره منع نگارش حدیث بیاعتنا بود و میگفت: والله اگر شمشیری را بر دهانم نهند تا از پیامبر خدا(ص) نقل روایت نکنم، تحمل بُرندگی شمشیر را بر ترک سخن رسول خدا(ص) ترجیح خواهم داد.[۳۶] به دلیل نقل حدیث بود که ابوذر با چند نفر دیگر در زمان عُمَر زندانی شدند.[۳۷]
تبعید به شام
بنابر نقل ابن ابی الحدید، علت تبعید ابوذر به شام در پی بخشش مبالغ بیت المال به مروان بن حکم، زید بن ثابت و دیگران توسط عثمان بود. وی میگوید: ابوذر در کوچه و خیابان فریاد میزد و اعتراض میکرد تا اینکه عثمان، او را از مدینه اخراج و به شام تبعید کرد.[۳۸]
وی در شام به کارهای معاویه اعتراض میکرد. روزی معاویه، ۳۰۰ دینار را برایش فرستاد. ابوذر به آورنده پول گفت: اگر این سهم امسال من از بیت المال است که تاکنون ندادهاید، میپذیرم ولی اگر پاداش است نیازی بدان ندارم، و آن را پس فرستاد. هنگامی که معاویه کاخ خضراء [سبز] را در دمشق بنانهاد ابوذر گفت:ای معاویه! اگر این کاخ از پول خداست خیانت است و اگر از پول خودت است اسراف است.
بدین طریق در شام دائماً به معاویه میگفت: بخدا سوگند! کارهایی را کردهای که من آنها را نمیشناسم؛ بخدا سوگند! این کارها نه در کتاب خدایند و نه در سنت پیامبرش(ص)؛ من حقی را میبینم که خاموش میشود؛ باطلی را میبینم که زنده میشود و راستگویی را میبینم که تکذیب میشود…. تا اینکه روزی معاویه پس از شنیدن سخنان ابوذر دستور بازداشت وی را صادر کرد و وی را دشمن خدا و دشمن رسول خدا خواند. ابوذر نیز در پاسخ گفت: من نه دشمن خدایم و نه دشمن رسول خدا، بلکه تو و پدرت دشمن خدا و رسول خدایید، به ظاهر اسلام آوردید و کفرتان را در دل نهفتید و قطعاً رسول خدا(ص) تو را لعن کرد و چندین بار تو را نفرین کرد که سیر نشوی. معاویه گفت: من آن شخص نیستم. ابوذر گفت: چرا تو همو هستی؛ رسول خدا(ص) به من گفت، در حالی که بر او میگذشتم و خودم شنیدم که میگفت: خدایا او [معاویه] را لعن کن و سیرش نکن مگر با خاک. در اینجا معاویه دستور زندانی کردن او را صادر کرد.[۳۹]
همچنین گفتهاند وی در شام، مردم را به فضایل پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) او توصیه میکرد. معاویه، مردم را از مجالست با وی نهی کرد، و به عثمان نامه نوشت و وی را از اعمال و سخنان ابوذر آگاه ساخت. معاویه پس از پاسخ عثمان، ابوذر را به مدینه روانه کرد.[۴۰]
تبعید به ربذه
ابوذر در مدینه با عثمان دیدار کرد ولی دینارهای اهداییاش را نپذیرفت و به انتقاد از حکومت وی پرداخت. عثمان نیز او را تاب نیاورد و وی را با بدترین حالت به ربذه تبعید کرد. شرح حال گفتگو بین ابوذر و عثمان و تبعید به ربذه در بسیاری از کتب تاریخی آمده است.[۴۱]
عثمان هنگام تبعید ابوذر به ربذه دستور داد کسی او را مشایعت نکند و با او سخن نگوید، و امر کرد مروان بن حکم او را از مدینه بیرون کند. بدین طریق، کسی جرأت همراهی او را نداشت؛ با این حال، امام علی(ع)، عقیل و حسنین(ع) و عمار یاسر برای مشایعت او حاضر شدند و او را بدرقه نمودند.[۴۲]
وفات
ابوذر در ذیالحجه سال ۳۲ قمری و در زمان خلافت عثمان در ربذه از دنیا رفت. ابن کثیر مینویسد: «به هنگام مرگ جز همسر و فرزندش کسی نزد او نبود.»[۴۳] خیرالدین زرکلی میگوید: «وی در حالی از دنیا رفت که در خانهاش چیزی نبود که او را کفن کنند.»[۴۴] مهران بن میمون نقل میکند: «آنچه را من در خانه ابوذر دیدم بیشتر از دو درهم نمیارزید.»[۴۵]
نقل شده است هنگامی که همسرش امذر گریه میکرد و به ابوذر میگفت:
تو در بیابان میمیری و من پارچهای ندارم تا تو را کفن کنم؛ ابوذر به وی گفت: گریه نکن و خوشحال باش. چرا که روزی رسول خدا(ص) در بین افرادی که من نیز در میان آنان بودم فرمود: یکی از شما در بیابان میمیرد و جماعتی از مؤمنین او را به خاک میسپارند. حال تمام افرادی که آن روز با من بودند در شهر و میان مردم جان سپردهاند و گفته پیامبر(ص) درباره من است.[۴۶]
پس از این، عبدالله بن مسعود و برخی از یارانش از جمله حجر بن ادبر، مالک اشتر، و جوانانی از انصار اتفاقاً از آنجا گذشتند، و به تغسیل و تکفین او پرداختند و عبدالله بن مسعود بر پیکرش نماز خواند.[۴۷] طبق تاریخ یعقوبی، حذیفه بن یمان (از بزرگان صحابه) نیز در میان تدفین کنندگان ابوذر بوده است.[۴۸]
بنا بر نقل تمامی منابع، قبر ابوذر در ربذه است.[۴۹] حربی، عالم حنبلی قرن سوم، در کتاب المناسک آورده است که در ربذه مسجدی به نام ابوذر، صحابی رسول خدا(ص) وجود داشته و گفته شده، قبر ابوذر نیز در همان مسجد است.[۵۰]
پانویس
1-امین عاملی، اعیان الشیعة، دار التعارف، ج۴، ص۲۲۵.
2-ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۲۵۲.
3-ابن حبان، مشاهیر علماء الامصار، ۱۴۱۱ق، ص۳۰؛ ابن حبان، الثقات، ۱۳۹۳ق، ج۳، ص۵۵؛ عسقلانی، تقریب التهذیب، ۱۴۱۵ق، ج۲، ص۳۹۵.
4-عسقلانی، الاصابه، ۱۴۱۵ق، ج۷، ص۱۰۷.
5-ابن سعد، الطبقات الکبری، دار صادر، ج۴، ص۲۳.
6-ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۴۷.
7-ابن اثیر، اسد الغابة، دار الکتاب العربی، ج۵، ص۱۸۶؛ مزی، تهذیب الکمال، ۱۴۰۶ق، ج۳۳، ص۲۹۴؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۴۹؛ امین عاملی، اعیان الشیعة، دار التعارف، ج۴، ص۲۲۵.
8-ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۴، ص۱۶۵۲.
9-کلینی، کافی، ۱۳۶۳ش، ج۳، ص۲۵.
10-ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۳۷۸ق، ج۱۵، ص۹۹.
11-ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۰۷ق، ج ۳، ص ۴۰۶؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج ۱، ص ۲۵۲.
12-شوشتری، قاموس الرجال، ۱۴۱۹ق، ج ۱۱، ص ۳۲۲.
13-بغدادی، المُحبَّر، ۱۳۶۱ق، ص۲۳۷.
14-ابن حبان، الصحیح، ۱۴۱۴ق، ج۱۶، ص۸۳.
15-ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۴، ص۱۶۵۴.
16-کلینی، کافی، ۱۳۶۳ش، ج۸، ص۲۹۷ و ۲۹۸.
17-طوسی، امالی طوسی، ۱۴۱۴ق، ص۵۲۵؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ۱۳۹۲ق، ص ۲۵۶.
18-مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۲۲، ص۴۰۴.
19-مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۲۲، ص۴۲۰.
20-ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۲۵۵.
21-صدوق، الخصال، ۱۴۰۳ق، ص۳۰۳.
22-مفید، الاختصاص، ۱۴۱۴ق، ص۱۰.
23-صدوق، الخصال، ۱۴۰۳ق، ص۴۰ و ۴۲.
24-کلینی، کافی، ۱۳۶۳ش، ج۸، ص۲۲.
25-طوسی، رجال طوسی، ۱۴۱۵ق، ص۵۹۸؛ مفید، الاختصاص، ۱۴۱۴ق، ص۶ و ۷.
26-مفید، الاختصاص، ۱۴۱۴ق، ص۶۱.
27-تهرانی، الذریعه، ج۱، ص۳۱۶.
28 تهرانی، الذریعه، ج۱، ص۳۱۷.
29- مدنی، الدرجات الرفیعه، ۱۳۹۷ق، ص۲۲۶.
30- بحرالعلوم، الفوائد الرجالیه، ۱۳۶۳ش، ج۲، ص۴۹.
31- اصفهانی، حلیه الاولیاء، ج۱، ص۱۵۶ و ۱۵۷.
32- اربلی، کشف الغمه، ۱۴۰۵ق، ج۱، ص۳۵۳.
33- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۳۷۸ق، ج ۱۳، ص ۲۲۸.
34- یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۱۵.
35- یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه آیتی، ج۱، ص۵۲۴.
36- ابن سعد، طبقات کبری، ج، ص۳۵۴.
37-ابن حبان، المجروحین، ج۱، ص۳۵.
38-ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۳۷۸ق، ج۸، ص۲۵۶.
39-ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۳۷۸ق، ج۸، صص ۲۵۶-۲۵۸؛ امین، اعیان الشیعة، ج۴، ص۲۳۷.
40-امین عاملی، اعیان الشیعة، دار التعارف، ج۴، ص۲۳۷.
41-یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۱ و ۱۷۲؛ ابن سعد، طبقات ابن سعد، ج۴، ص۲۲۶ - ۲۲۹؛ طبری، تاریخ طبری، ۱۴۰۳ق، ج۳، ص۳۳۶.
42-مسعودی، مروج الذهب، ج۱، ص۶۹۸.
43-ابن کثیر، البدایة و النهایة، ۱۹۸۶م، ج۷، ۱۶۵.
44-زرکلی، الاعلام، ۱۹۸۰م، ج ۲، ص ۱۴۰.
45-امین عاملی، اعیان الشیعة، دار التعارف، ج۴، ص۲۲۹.
46-امین عاملی، اعیان الشیعة، دار التعارف، ج۴، ص۲۴۱.
47-ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۲۵۳؛ ابن خیاط، طبقات خلیفه، ۱۴۱۴ق، ص۷۱؛ ابن حبان، الثقات، ۱۳۹۳ق، ج۳، ص۵۵.
48-یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه آیتی، ج۲، ص۶۸.
49- حموی، معجم البلدان، ۱۳۹۹ق، ج۳، ص۲۴؛ طریحی، مجمع البحرین، ۱۳۶۷ش، ج۲، ص۱۳۱.
50- حربی، المناسک، ۱۹۶۹م، ص۳۲۷
* این مطلب از سایت ” ویکی شیعه ” به آدرس ” https://fa.wikishia.net ” گرفته شده است.