از مكافات عمل غافل مشو
از مكافات عمل غافل مشو
مردي با زن خود بر سر سفره نشسته بود ، ميان سفره مرغي بريان نهاده بودند ، سائلي به در خانه آنها آمد و درخواست كمك كرد ، صاحب خانه از جاي بلند شد و به در خانه رفت و با عصبانيت فقير را دور نمود ، مدتي گذشت آن مرد فقير شد و بواسطة تنگدستي زنش را طلاق داد ، زن شوهر ديگري اختيار نمود ، اتفاقاً آن زن روزي با شوهر جديدش بر سر سفره نشسته بودند و مرغ برياني هم وجود داشت .
فقيري بر در خانه آمد ، شوهر زن گفت : خوب است همين مرغ را به فقير بدهي ، زن قبول كرد و مرغ را برداشت و به درب خانه رفت و به فقير داد ، وقتي كه بازگشت شوهر متوجه شد كه زن گريه ميكند ، سبب گريه را پرسيد ،گفت : آن فقير شوهر سابقم بود ، حكايت آزُردن و كمك نكردن به سائل را برايش شرح داد ، شوهرش گفت : به خدا سوگند من همان سائلم كه به در خانة شما آمده بودم ، آن مرد مرا رنجانيد. « پند تاريخ ، جلد 130/4 »
منبع:
http://saghalain8.blogfa.com › post