حکایت های آموزنده- عقیل از امام علی (ع) چه درخواست کرد؟
روزى عقيل از على (عليه السلام) درخواست كمك مالى كرد و گفت من تنگدستم مرا چيزى بده . حضرت فرمود: صبر داشته باش تا ميان مسلمين تقسيم كنم سهميه تو را خواهم داد. عقيل اصرار ورزيد. على (عليه السلام) به مردى گفت: دست عقيل را بگير و بر در ميان بازار، بگو قفل دكانى را بشكند و آنچه در ميان دكانست بردارد. عقيل در جواب گفت مى خواهى مرا به عنوان دزدى بگيرند. على (عليه السلام فرمود پس تو مى خواهى مرا سارق قرار دهى كه از بيت المال مسلمين بردارم و به تو بدهم؟! عقيل گفت پيش معاويه مى روم . فرمود تو دانى و معاويه . پيش معاويه رفت و از او تقاضاى كمك كرد. معاويه او را صدهزار درهم داد و گفت بالاى منبر برو و بگو على با تو چگونه رفتار كرد و من چه كردم . عقيل بر سر منبر رفت پس از سپاس و حمد خدا گفت مردم من از على دينش را طلب كردم على مرا كه برادرش بودم رها كرد و دينش را گرفت ولى از معاويه درخواست نمودم مرا بر دينش مقدم داشت . صاحب روضات الجنات مى گويد در روايت ديگرى است كه معاويه گفت بر منبر رو و على را لعن كن . عقيل بالا رفت و گفت مردم معاويه مرا گفته كه على را لعنت كنم پس شما معاويه را لعنت كنيد.(1)
(1)روضات الجنات،ص90.
بر گرفته از سایت : ” http://ahlolbait.com “