برخورد با گناهکار
يكي از منسوبين خلفا هر وقت امام كاظم عليه السلام را مي ديد اسائه ادب كرده و به آن حضرت ناسزا مي گفت و به ساحت مقدس اميرمؤمنان علي عليه السلام جسارت مي كرد. روزي جمعي از دوستان امام كاظم عليه السلام به آن حضرت عرض كردند: اجازه بده ما او را به قتل رسانيم!.
امام كاظم عليه السلام آنان را شديداً از اقدام به چنين حركتي بازداشت و از حال آن مرد ناسزاگو جويا شد. گفتند در فلان مزرعه مشغول كشاروزي است.
امام سوار بر الاغ خود شده و به سوي آن مزرعه رفت و وارد كشت و زرع او شد. او فرياد زد: كشت مرا پامال نكن! حضرت همچنان سواره به سوي او رفت. وقتي به او رسيد، پياده شد و با كمال خوشرويي با او برخورد كرد و با كلمات نرم و شيرين با او شروع به سخن نمود. به او فرمود: چه میزان خرج اين كشت كرده اي؟ او جواب داد: صد دينار.
امام به او فرمود: چه میزان اميد داري كه از اين مزرعه محصول به دست آوري؟. او گفت : من علم غيب نمي دانم.
امام فرمود: گفتم چه قدر اميد داري؟ گفت: دويست دينار.
امام كاظم عليه السلام كيسه اي كه سيصد دينار در آن بود بيرون آورد و به او داد و فرمود: اين را بگير و كشت و زرع تو نيز براي خودت باشد و آنچه از خدا اميدداري به تو برسد.
آن مرد تحت تاثير عظمت اخلاق امام عليه السلام قرار گرفت، برخاست و سر حضرت را بوسيد و عرض كرد: مرا ببخش و از گستاخي هاي من بگذر!.
امام كاظم عليه السلام از نزد او بازگشت و سپس به سوي مسجد رفت، اتفاقاً آن فرد ناسزاگو در مسجد بود تا چشمش به امام افتاد گفت: الله اعلم حيث يجعل رسالته
خدا آگاه تر است كه مقام رسالت خود را در چه خانداني قرار دهد.
دوستان او نزدش آمدند و جريان دگرگوني او را پرسيدند. او سرگذشت خود را با امام كاظم عليه السلام در مزرعه براي آنها بازگو كرد…
امام كاظم عليه السلام هنگام بازگشت به خانه، به آنان كه اجازه كشتن آن مرد ناسزاگو را از وي خواسته بودند فرمود: كدام يك از اين دو راه بهتر بود آنچه شما مي خواستيد يا آنچه من انجام دادم و از شر او آسوده شدم؟!.
منبع:سایت خبر گزاری حوزه