حکایت های آموزنده-توکل در کسب روزی
29 مهر 1399 توسط السَّلامُ عَلیَکِ یا فاطِمَةَ الزَّهرا (س)
در بنی اسرائیل زاهدی از شهر بیرون شد. در غاری نشست. که توکل می کنم تا روزیِ من برسد. یک
هفته برآمد و هیچ رِفْقی (گشایشی) پدید نیامد و به هلاک نزدیک گشت. وحی آمد به پیغامبر
روزگار که آن زاهد را گوی: به عزت من که تابه شهر نشوی و در میان مردم نروی تو را روزی ندهم.
پس به فرمان حق به شهر باز آمد و رِفْق ها آغاز کرد. از هر جانبی هر کسی تقرّبی می کرد و چیزی
می آورد. در دل وی افتاد که این چه حالت است؟ وحی آمد به پیامبری که در آن روزگار بود که او را
بگوی: تو خواستی که به زهد خویش حکمت ما باطل کنی، ندانستی که من روزی بنده ی خویش که
از دست دیگران دهم. تو بندگی کن [و کار می کن] و کار خدایی و روزی گماری به ما باز گذار.
این مطلب برگرفته از سایت “پایگاه اطلاع رسانی حوزه” به آدرس ” https://hawzah.net” می باشد