داستان قرآنی
خواهران عزیزم با توجه با اوضاع غم آلود الان جامعه، میخوام به آیات 175 و 176 سوره اعراف که درباره بلعم باعورا ست توجه کنید. و اما ماجرای بَلْعم باعورا یک دانشمندی یهودی به نام بلعم باعورا در زمان حضرت موسی زندگی می کرد که در اثر زهد و تقوا تونسته بود اسماء اعظم خداوند رو یاد بگیره. و مستجاب الدعاء بود. روایت شده: موسی علیه السلام با جمعیتی از بنیاسرائیل به فرماندهی یوشع بن نون و کالب بن یوفنا از بیابان تیه بیرون آمده و به سوی شهر (بیتالمقدس و شام) حرکت کردند، تا اون رو فتح کنند و از زیر شکنجه حاکمان ستمگر نجات بدهند. وقتی که به نزدیک شهر رسیدند، حاکمان ظالم نزد بلعم رفتن و گفتند بلعم به دادمان برس موسی میخاد به ما حمله کنه. نفرینش کن که نتونه به ما حمله کنه. بَلْعَم گفت: « آخه من چه جوری پیامبر خدا رو نفرین کنم؟ نه نمیشه من این کار رو نمی کنم » اون ها دوباره رفتن پیش بَلْعم و باز اصرار کردن اما بلعم باز نپذیرفت، تا اینکه تصمیم گرفتن به سراغ همسر بلعم باعورا بِرن، همسرِ بلعم با نیرنگ و ترفند اون قدر شوهرش رو وسوسه کرد، تا این که بَلْعم حاضر شد نفرین کنه. بلعم رفت بالای کوهی که رو به روی بنیاسرائیل بود تا از اونجا اون ها رو ببینه و نفرینشون کنه. سوار الاغش شد و رفت و قومش هم به دنبالش رفتن. وسط راه الاغ از حرکت ایستاد. بلعم هم پیاده شد و با عصبانیت الاغ رو زد که حرکت کنه. اما الاغ حرکت نکرد به اذن خدا به حرف اومد و گفت : «وای بر تو ای بَلْعم داری کجا می ری؟ چرا منو می زنی؟ من فرشته های خدا نمیزارن حرکت کنم.» بَلْعم با دیدن این صحنه الاغ رو رها کرد و پیاده به بالای کوه رفت، و در آنجا همین که خواست اسم اعظم رو به زبان بیاره و بنیاسرائیل رو نفرین کنه هر کاری کرد اسم اسم اعظم یادش نیومد. ناخودآگاه شروع کرد به دعا کردن برای حضرت موسی و یارانش و قوم خودش رو نفرین کرد. قوم گفتن: عه چیکار می کنی بلعم چرا نفرینمون می کنی؟ گفت: «دست خودم نیس خدا ارادمو از من گرفته و دارم نفرین خودمون می کنم. » بَلْعم به حاکمان قومش گفت: حالا که من دنیا و آخرت رو از دست دادم میخام هر جور شده کمکتون کنم موسی رو شکست بدین هر چی میگم انجام بدین تا پیروز بشید ، فوری برین زنان زیبا رویی رو که حسابی آرایش شده باشن به بهانه خرید و فروش بفرستید میان بتی اسرائیل و به این زن ها بگید اگه هر کدام از سربازان موسی خواستن از اون ها کامجویی کنن خودشون رو در اختیارشون بزارن. کافیه یکی شون مرتکب زنا بشن اون وقت ما حتماً پیروز میشیم. اون ها دستور بلعم رو اجرا کردند، تا این که «زمری بن شلوم» رئیس قبیله شمعون دست یکی از اون زن ها رو گرفت و نزد موسی علیه السلام بُرد و گفت: «گمان میکنم که میگویی این زن بر من حرام است، سوگند به خدا از دستو تو اطاعت نمیکنم.» بعد اون زن رو به خیمه خود برد و با او زنا کرد، خدا هم به خاطر این گناه کبیره بیماری واگیر دار طاعون رو به سراغ بنیاسرائیل فرستاد. و خییلی ها جونشون رو به خاطر این بیماری از دست دادن. برادر حضرت موسی یک نوه ای داشت به اسم «فنحاص بن عیزار» که خیلی قوی بود و از فرمانده هان لشکر موسی علیه السلام بود که در اون لحظه سفر بود. وقتی که از سفر برگشت و متوجه بیماری قوم شد و از علتش پرسید، به سراغ زمری بن شلوم رفت. و او و همسر ناپاکش رو کشت. در عوض خدا هم بیماری طاعون رو از بنی اسرائیل برطرف کرد. آره خواهران عزیزم الان هم دشمن چون میدونه از لحاظ جنگ نظامی نمی تونه بر ما مسلط بشه. تصمیم گرفته با رواج بی عفتی و بی بند و باری زنان و مردان در فضای مجازی و فضای واقعی، بر ما مسلط بشه. این شورش ها و هوس رانی ها و برهنگی هایی که می بینیم حاصل تبلیغات و تلاش های دشمنانه. باید هم در فضای واقعی و هم فضای مجازی تبلیغ دین و آرمان های اسلام کنیم تا نیرنگ دشمن خنثی بشه. موفق باشید✌️ التماس دعا❤️یاعلی ✋